رفتار آنان چنين و چنان و كردارشان چنين و چنان بوده، سخنى
درستتر گفته و عذرى رساتر آورده بوديد و [اگر][1] به جاى نفرين بر آنها و اظهار بيزارى
خود از آنان (اين گونه دعا مىكرديد) و مىگفتيد: بار خدايا خون ما و ايشان را
مريز و ميان ما و آنان سازشى به سازگارى آنها برقرار فرما و آنان را از گمراهيشان
به راه هدايت باز آر تا پارهاى از آنها كه حق را نمىشناسند بشناسندش و آن كه به
گردنكشى و ستم پرداخته از پافشارى در آن دست كشد، اين مرا خوشتر و براى خود شما
نيكوتر مىبود». عمرو بن حمق گفت: راستى را، اى امير مؤمنان، به خدا من نه از آن
رو تو را دوست دارم و نه به آن سبب با تو بيعت كردهام كه ميان من و تو خويشاوندى
است و يا قصد دريافت مالى دارم كه تو به من دهى يا خواستار چيرهدستى و تسلطى هستم
كه نامم بدان بر آيد، بلكه از آن روست كه من تو را به پنج ويژگيت دوست دارم: اين
كه تو پسر عموى پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله، و نخستين كسى هستى كه به او
ايمان آورده و همسر سرور بانوان امت، فاطمه دختر محمد صلّى اللّه عليه و آله، و
پدر خاندان پاكى هستى كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله در ميان ما به جاى
نهاده و بزرگترين مرد مهاجران هستى كه سهم عمده در جهاد، از آن توست. و روا بود من
به جابهجا كردن كوههاى بلند و استوار و بر كشيدن آب[2] درياهاى سرشار و انباشته مكلّف
مىشدم تا چنين (خجسته) روزيم مىرسيد كه در كارى دوستانت را تقويت كنم و دشمنت را
زبون سازم، راستى را كه من نتوانستهام تمام و كمال، حق بزرگى را كه تو بر گردن من
دارى، چنان كه بايد ادا كنم.
امير مؤمنان (به دعا)
گفت: بار الها، دل او را به نور تقوى روشن دار و وى
[1] هر چند اين كلمه در اصل و شنهج نيست ولى چون
پيوند عبارت بدان است به قياس، در متن آمده است.
[2] متن از روى شنهج( 1: 281)« و نزح البحور» و در
اصل[ و انزح] كه درست آن همان وجه مصدرى است.