responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا    الجزء : 1  صفحة : 412

آن دانشمند از جهان رخت بربست و پسرش به جا ماند تا اينكه پادشاه آن زمان خوابى ديد. سراغ آن مرد عالم را گرفت، به او گفتند: از دنيا رفته است. پرسيد: آيا پسرى به جاى نهاده؟ گفتند: آرى، يك پسر دارد. پادشاه گفت او را پيش من آريد. كسى را سوى او فرستادند كه به نزد پادشاه بيايد. آن پسر با خود گفت: بخدا من نمى‌دانم پادشاه براى چه مرا احضار كرده و دانشى هم ندارم و اگر از من چيزى بپرسد بيگمان آبرويم خواهد رفت.

در اين هنگام سفارش پدرش را به خاطر آورد، لذا به سوى همسايه‌اى كه علوم پدرش را فراگرفته بود رفته به او گفت: پادشاه مرا خواسته و من دليل آن را نمى‌دانم. پدرم به من دستور داده كه هر گاه به چيزى نياز يافتم سوى تو بيايم. آن مرد گفت: ولى من مى‌دانم براى چه تو را خواسته و اگر به تو بگويم و آن وقت خداوند چيزى نصيب تو كرد مال هر دوى ما باشد. آن جوان گفت: آرى. مرد او را سوگند داد و پيمان استوارى از او گرفت كه به اين قرارداد عمل كند، و آن جوانك نيز پيمان استوارى با او بست و قول قطعى داد كه به قرارداد عمل كند. آن مرد به او گفت: پادشاه خوابى ديده و مى‌خواهد از تو بپرسد خوابى را كه ديده در چه زمانى واقع خواهد شد؟ و تو در پاسخ او بگو: زمان گرگ باشد. آن جوانك به نزد پادشاه آمد و پادشاه به او گفت: مى‌دانى چرا در پى تو فرستادم؟ گفت: تو به نزد من فرستاده‌اى تا از من بپرسى خوابى كه ديده‌اى چه هنگام واقع شود؟ پادشاه گفت:

راست گفتى، اكنون بگو چه زمانى خواهد بود؟ او پاسخ داد: زمان گرگ است. پادشاه دستور داد جايزه‌اى به او بدهند. جوان جايزه را گرفت و به خانه خود بازگشت و به وعده‌اى كه به آن مرد داده بود وفا نكرد و سهم او را نپرداخت و با خود گفت: شايد اين مال براى من تا پايان عمر كافى باشد و از اين پس نيز محتاج سؤال از مرد نشوم و نظير سؤالى كه از من پرسيدند از من نپرسند. اين گذشت تا اينكه دوباره پادشاه خوابى ديده و به سراغ همان جوان فرستاد. جوان از كرده خويش نادم شد و با خود گفت: من كه دانشى ندارم تا به نزد پادشاه بروم و از سويى نمى‌دانم با اين پيمان‌شكنى و بى‌وفايى كه با آن مرد دانشمند كرده‌ام چگونه نزدش بروم. ولى باز با خود گفت: به هر روى به نزد او مى‌روم و از او پوزش مى‌خواهم و برايش قسم مى‌خورم تا شايد دوباره مرا آگاه سازد. پس نزد آن مرد

اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا    الجزء : 1  صفحة : 412
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست