اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 395
دور شد و پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم به من خبر داد
كه چون از اين جهان رخت بربندد مردم پس از مخاصمه با يك ديگر در سقيفه بنى ساعده
با ابو بكر بيعت كنند، و از آن جا به مسجد روند و نخستين كسى كه بالاى منبر من با
ابو بكر بيعت كند شيطان است كه به چهره پيرمردى عبادت كوش بدان جا بيايد و چنين و
چنان بگويد، سپس از آن جا بيرون رود و شياطين و پيروان خود را گرد آورد و باد در
بينى كند و به جست و خيز پردازد و به آنها گويد: هرگز، شما گمان برديد كه مرا بر
ايشان راهى نيست، اكنون ديديد من با آنها چه كردم تا سرانجام دستور و فرمانبرى
خداى عزّ و جلّ و اوامر پيامبر را وانهادند.
نعره شيطان از روز
غدير خم
[542] جابر از امام باقر
عليه السّلام روايت كند كه چون پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در روز
غدير خم دست على عليه السّلام را در دست گرفت، شيطان در ميان سپاهيانش نعره برآورد
و هيچ يك از آنها چه در خشكى و چه دريا به جاى نماند مگر آنكه در پى نعره او به
سويش دويدند و گفتند: اى آقا و مولا! چه بر سر تو آمده؟ ما هرگز از تو نعرهاى
دهشتناكتر از اين نعره نشنيده بوديم. او بديشان گفت: اين پيامبر كارى كرد كه اگر
براستى اين كار تحقّق يابد ديگر كسى هرگز خدا را نافرمانى نكند. آنها در پاسخ
گفتند: سرورا! تو آدم را فريب دادى، و چون منافقان گفتند: اين مرد [پيامبر اكرم
صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم] از سر هواى نفس سخن مىگويد، و يكى به ديگرى گفت:
مگر نمىبينى كه چشمانش چگونه در كاسه سرش مىچرخد؟ گويا ديوانه شده- مقصودشان
پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بود-. در اين هنگام شيطان فريادى از سر شادى
زد و دوستانش دوباره گرد او حلقه زدند. او بديشان گفت: آيا مىدانيد من پيشتر با
آدم ابو البشر چه كردهام؟ گفتند: آرى، گفت: آدم، پيمان خود را شكست ولى بخدا كفر
نورزيد ولى اينان هم پيمانشان را نقض كردند و هم به پيامبر عليه السّلام كفر
ورزيدند.
پس هنگامى كه پيامبر
صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از اين جهان رخت بربست و مردم به جاى على عليه
السّلام ديگرى را به خلافت نشاندند شيطان تاج شاهى بر سر نهاد و منبرى نهاد و روى
بالش
اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 395