اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 370
مدينه دارند. على عليه السّلام به تعقيب آنان رفت و ديد بر
شتران سوارند. ابو سفيان رو به على كرد و گفت: اى على! ديگر چه مىخواهى اين ماييم
كه آهنگ مكّه داريم، پس به سوى يار خود بازگرد. پس جبرئيل لشكر مشركين را تعقيب
كرد و هر گاه صداى سم اسبش را مىشنيدند پر شتابتر ره مىسپردند و جبرئيل همچنان
آنها را تعقيب مىكرد و آنها هر گاه از جايى مىرفتند مىگفتند: اين لشكر محمّد
است كه مىآيد. بدين ترتيب ابو سفيان به مكّه آمد و جريان را به مردم مكّه بازگفت،
و در پى او چوپانان و هيزم كشان به مكّه آمدند و گفتند: ما لشكر محمّد را ديديم، و
هر گاه ابو سفيان از جايى مىرفت آنها در جاى او منزل مىكردند و پيشاپيش ايشان
شهسوارى بر اسب سرخ مويى مردم مكّه را تعقيب مىكرد و مردم مكّه ابو سفيان را به
باد نكوهش گرفتند.
پيامبر صلّى اللَّه عليه
و آله و سلّم در حالى كه درفش جنگ در دست على عليه السّلام بود و پيشاپيش آن حضرت
مىرفت از أحد به سمت مدينه حركت كرد. و چون با پرچم خود از گردنه سرازير شد و
مردم او را ديدند على عليه السّلام فرياد زد: اى مردم! اين محمّد است كه نه مرده و
نه كشته شده.
پس همان كسى كه پيش از
اين گفته بود: «در اين حال هم كه شكست خوردهايم باز هم ما را مسخره مىكند» گفت:
اين على است كه پرچم در دست دارد، تا اينكه پيامبر بر آنها درآمد و زنان انصار در
حياط خانههايشان پشت درها چشم به راه بودند و مردانشان از خانهها بيرون ريخته
گرد آن حضرت مىگشتند و از گريختن خويش پوزش مىطلبيدند و زنان، يعنى زنان انصار
چهره خويش مىخراشيدند و موى پريشان مىكردند و تارك بريده و گريبان چاك زده و در
برابر پيامبر كمرها را بسته، و چون چشم آنها به پيامبر افتاد پيامبر آنها را
دلدارى داد و به زبان خوش با آنها سخن گفت و به آنها دستور داد خود را بپوشانند و
به خانههاى خود بروند و فرمود: همانا خداى عزّ و جلّ به من وعده فرمود كه دين خود
را بر همه اديان پيروز گرداند، و خداوند اين آيه را بر محمّد صلّى اللَّه عليه و
آله و سلّم نازل فرمود: