[503] معاوية بن عمّار
از امام صادق عليه السّلام روايت مىكند كه فرمود: هنگامى كه پيامبر اكرم در غزوه
حديبيّه به سوى مكه حركت كرد در ماه ذى قعده بود، و در ميقاتگاه كه حاجيان محرم
مىشوند احرام بستند و سلاح حمايل كردند، و چون به آن حضرت صلّى اللَّه عليه و آله
و سلّم خبر رسيد كه مشركان، خالد بن وليد را سر راه او فرستادهاند تا او را
برگرداند فرمود:
مردى را بيابيد كه ما را
از بيراهه ببرد. مسلمانان مردى را از قبيله مزينه- يا جهينه- نزد حضرت آوردند.
حضرت از او پرسش كرد و او را مورد پسند خويش نيافت و از اين رو فرمود: مرد ديگرى
بيابيد. آنها مرد ديگرى را كه او نيز از قبيله مزينه- يا جهينه- بود نزد حضرت
آوردند. و چون حضرت با او سخن گفت او را به همراه خود برد تا به گردنهاى رسيد.
حضرت صلّى اللَّه عليه و
آله و سلّم فرمود: كيست كه از اين گردنه بالا رود تا خدا گناهش را بريزد چنان كه
گناه بنى اسرائيل را ريخت و به آنها فرمود: ادْخُلُوا الْبابَ سُجَّداً ...
نَغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئاتِكُمْ ...[2]. گروه انصار
يعنى اوس و خزرج پيشى گرفتند و بالا رفتند و ايشان هزار و هشتصد تن بودند. پس چون
به درّه حديبيه سرازير شدند به زنى برخوردند كه با پسر خود بر لب چاه بود. پسر آن
زن كه چشمش به لشكريان محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم افتاد گريخت.
و چون آن زن دانست كه
آنها لشكريان پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم هستند پشت سر پسرش فرياد
زد كه: اينها صائبه هستند [عربها به كسانى كه از دين آنها دست مىكشيدند و به دين
ديگر در مىآمدند صائبه مىگفتند]، از آنها آزارى به تو نخواهد رسيد. پيامبر اكرم
صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم نزد آن زن آمد و از او خواست دلوى آب بكشد و پس از
آنكه آب را كشيد حضرت آن را گرفت
[1]« و محمّد جز فرستادهاى نيست كه پيش از او
فرستادگانى آمدهاند و رفتهاند، آيا اگر بميرد يا كشته شود به عقب بازگرديد؟ و هر
كه به عقب بازگردد بخدا زيانى نزند»( سوره آل عمران/ آيه 144).
[2]« از اين در سجده كنان درآييد تا گناهانتان را
بيامرزيم»( سوره بقره/ آيه 58).
اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 371