اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 350
همانا تو سرور مردمان را بزادى پس چون او را بر زمين نهادى
بگوى: او را از شرّ هر حسودى بخداى يگانه پناه مىدهم و محمّد بنامش. آن مرد گفت:
او را نزد من بياور و آمنه او را نزد آن مرد آورد. آن مرد به او نگريست و كودك را
برگرداند و همين كه چشمش به خال ميان دو شانه او افتاد بيهوش بر زمين افتاد.
آنها نوزاد را گرفتند و
نزد مادرش بردند و گفتند: خداوند اين نوزاد را براى تو مبارك گرداند. همين كه آنها
از نزد آمنه بيرون رفتند آن مرد به هوش آمد. حاضران به آن مرد گفتند: وايت باد اين
چه حالى بود؟ گفت: نبوّت بنى اسرائيل، تا روز رستاخيز از ميان برفت، بخدا سوگند اين
كودك همان كسى است كه آنها را نابود سازد. قريش از شنيدن اين سخن شاد شدند. آن
مردى كه شادى قريش را ديد بديشان گفت: شاد مىشويد؟! بخدا سوگند چنان يورشى بر شما
ببرد كه خاور و باختر از آن سخن بگويند. ابو سفيان گفت:
چيزى نيست، به مردم شهر
خود يورش برده است.
بشارت ابو طالب به
فاطمه بنت اسد
[460] اسباط بن سالم از
امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: هنگامى كه آثار وضع حمل در آمنه دختر
وهب پديدار گشت و او را درد زاييدن پيامبر، گرفت فاطمه دختر اسد همسر ابو طالب نزد
او آمد و همچنان با او بود تا وضع حمل كرد. پس يكى از آنها به ديگرى گفت: آيا همان
چيزى را مىبينى كه من مىبينم؟ او گفت: تو چه مىبينى؟ گفت:
نورى مىبينم كه ميان
شرق و غرب پرتو فشانده است. و در همين حال كه آنها سخن مىگفتند ابو طالب بر ايشان
وارد شد و گفت: شما را چه مىشود از چه شگفت كردهايد؟
فاطمه از نورى كه ديده
بود ابو طالب را آگاه كرد. و ابو طالب به او گفت: آيا به تو مژده ندهم؟ فاطمه گفت:
آرى. ابو طالب گفت: آگاه باش كه تو بزودى نوزادى خواهى زاييد كه جانشين اين نوزاد
خواهد بود.
اسم الکتاب : ترجمه روضة کافي شيخ کليني المؤلف : آژير، حميد رضا الجزء : 1 صفحة : 350