آنها داعيهى امامت نداشتند. ابوحنيفه
داعيهى امامت نداشت. اين علماى معروف اهل سنت- محدثان و فقهايشان- داعيهى امامت
نداشتند. اينها امام زمان را كه هارون، منصور و عبدالملك بود، قبول داشتند.
اينها ادعاى امامت نداشتند؛ كسى كه ادعاى امامت داشت، او همين امام
مظلوم و عزيز ما بود؛ امام صادق (عليهالسّلام)، امام باقر (عليهالسّلام)، امام
موسىبنجعفر (عليهالسّلام). آنها اين را مىفهميدند؛ يعنى واضح بود. البته گاهى
در مقابل خلفا تقيه مىكردند، اما معلوم بود كه داعيهى امامت داشتند. شيعيان آنان
در همهجا تعبير اين معنا را مىكردند.
پس درست توجه كنيد، مسأله، مسألهى داعيهى خلافت و امامت بود. در
راه اين داعيه، ائمهى ما كشته شدند، يا به زندان رفتند. امامت يعنى چه؟ آيا يعنى
همين كه مسأله بگويى، و دنيا را ديگرى اداره كند؟ آيا معناى امامت در نظر شيعه و
در نظر مسلمين، اين است؟ هيچ مسلمانى اين را قايل نيست؛ چهطور من و شماى شيعه
مىتوانيم به اين معنا قايل باشيم؟ امام صادق دنبال امامت بود- يعنى رياست دين و
دنيا- منتها شرايط جور نمىآمد؛ اما ادعا كه بود. براى خاطر همين ادعا هم آن
بزرگواران را كشتند.
پس، اين معناى حاكميت دين است كه پيامبران برايش مجاهدت كردند، و
ائمه برايش كشته شدند. حالا حاكميت دين، در بلد و در وطن خود ما- نه آن سر دنيا- به
وجود آمدهاست؛ آيا مىشود يك نفر بگويد من ديندارم، من آخوندم، اما خودش را سرباز
اين دين نداند؟ مگر چنين چيزى مىشود؟ هر كسى كه ادعاى ديندارى كند و حاكميتى را
كه بر مبناى دين است، از خود نداند و دفاع از آن را وظيفهى خود نشمارد، دروغ
مىگويد. وقتى كه مىگوييم دروغ مىگويد، يعنى اشتباه مىكند و خلاف واقع مىگويد؛
ولى نمىفهمد. بعضيها ملتفت نيستند، تشخيصشان چيز ديگر است و منكرند كه اين
برنامهها بر اساس دين است.[1]
[1] - سخنرانى رهبر معظم انقلاب در جمع علما و روحانيون
استان لرستان 30/ 5/ 1370