اين جامعه، نشاط فكرى خود، نشاط عملى خود،
فعاليتهاى زندگى خود، دشمن كوبيهاى خود و دوست نوازيهاى خود را از آن مركز الهام
بگيرند، آن مركزى كه در بطن جامعه و متن جامعه اسلامىهمه جناحها را اداره بكند و
هركسى رابكار لايق به شأن خودش مشغول بكند، از تعارضها جلوگيرى و نيروها را به يك
سمت هدايت بكند چنين مركز و چنين كسى بايد از سوى خدا باشد، بايد عالم باشد، بايد
آگاه باشد، بايد مأمون و مصون باشد، بايد يك موجود تبلور يافتهاى از تمام عناصر
سازنده اسلام باشد، بايد مظهر قرآن باشد، چنين كسى در فرهنگ اسلامىما ولى نام
دارد.[1]
1. سير تاريخىِ بحث حاكميت فقها
ولايتى كه براى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله) و ائمه (عليهم
السلام) مىباشد، براى «فقيه» هم ثابت است. در اين مطلب هيچ شكى نيست؛ مگر موردى
[كه] دليل بر خلاف باشد و البته ما هم آن مورد را خارج مىكنيم. همان طور كه
قبلًا عرض كردم، موضوع ولايت فقيه چيز تازهاى نيست كه ما آورده باشيم؛ بلكه اين
مسأله از اول مورد بحث بودهاست. حكم مرحوم ميرزاى شيرازى در حرمت تنباكو چون حكم
حكومتى بود؛ براى فقيه ديگر هم واجب الاتباع بود. و همه علماى بزرگ ايران- جز چند
نفر- از اين حكم متابعت كردند. حكم قضاوتى نبود كه بين چند نفر سر موضوعى اختلاف
شده باشد و ايشان روى تشخيص خود قضاوت كرده باشند. روى مصالح مسلمين و به عنوان
«ثانوى» اين حكم حكومتى را صادر فرمودند. و تا عنوان وجود داشت، اين حكم نيز بود و
با رفتن عنوان حكم هم برداشته شد.
مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى كه حكم جهاد دادند- البته اسم آن دفاع
بود- و همه علما تبعيت كردند، براى اين است كه حكم حكومتى بود.