بِالْمَوَدَّهِ»؛[1] كه در نهان و خفا محبت و مودت خود
را به آنان تحويل دهيد. «وَ أَنَا أَعْلَمُ بِما أَخْفَيْتُمْ وَ
ما أَعْلَنْتُمْ»؛ و من داناتر هستم به آنچه كه شما پنهان
كردهايد و آنچه آشكار ساختهايد. «وَ مَنْ يَفْعَلْهُ
مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ»؛[2]
و هركس از شما با دشمنان خدا طرح دوستى و ياورى بريزد و خودش را هم جبهه آنها
بداند و نشان بدهد، «فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبيلِ»؛
از راه ميانه گمراه شدهاست.[3]
3. انواع تقسيمات در بحث ولايت
3- 1. ولايت تكوينى و تشريعى
براى امام مقامات معنوى هم هست كه جدا از وظيفه حكومت است. و آن،
مقام خلافت كلى الهى است كه گاهى در لسان ائمه (عليهم السلام) از آن ياد شدهاست.
خلافتى است تكوينى كه به موجب آن جميع ذرات در برابر «ولىّ امر»
خاضعند. از ضروريات مذهب ماست كه كسى به مقامات معنوى ائمه (عليهم السلام)
نمىرسد، حتى ملك مقرب و نبى مرسل. اصولًا رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) و ائمه
(عليهم السلام)- طبق رواياتى كه داريم- قبل از اين عالم، انوارى بودهاند در ظل
عرش و در انعقاد نطفه و «طينت» از بقيه مردم امتياز داشتهاند و مقاماتى دارند؛
الى ما شاء اللَّه. چنانكه در روايات «معراج» جبرئيل عرض مىكند: «لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَهً، لَاحْتَرَقْتُ»؛[4] اگر كمى نزديكتر مىشدم، سوخته
بودم. يا اين فرمايش كه «انَّ لَنا مَعَ اللَّهِ حالات لا
يَسَعُهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبِىٌّ مُرْسَلٌ»؛[5] ما با خدا حالاتى داريم كه نه
فرشته مقرب آن را مىتواند داشته باشد و نه