اسم الکتاب : سير الملوك (سياست نامه) المؤلف : خواجه نظام الملک توسي الجزء : 1 صفحة : 191
از بيت المال نصيب دادهاند كه هيچ كس در
روزگار دولت[1] ايشان[2] بىنصيب و محروم نبودهاند و دعاى
بخير و ثواب دو جهانى حاصل مىآمده است.
حكايت
4- گويند جماعتى از مستحقّان قصهاى بهارون رشيد برداشتند كه «ما
بندگان خداييم و فرزندان روزگاريم[3] و بعضى
اهل قرآن و علميم و بعضى خداوند شرفيم و بعضى آنايم كه پدران ما را بر اين دولت
حقهاست كه خدمتهاى پسنديده كردهاند و ما نيز رنجها بردهايم و همه مسلمانان پاكيزهايم
و نصيب ما در بيت المال است و بيت المال بدست تست از بهر آنكه تو كدخداى جهانى و
امير مؤمنانى.
اگر مال مردمان است بما بر هزينه كن كه ما مؤمنيم و مستحقيم و ترا[4] بحكم حافظ المالى و بدانكه پادشاهى
بيش از ده يكى نمىرسد و بدان قدر كفاف تو باشد.
و هر روز از جهت شهوت و وظايف و راتب چندين هزار خرج مىكنى و ما در
نانى نمىرسيم. و اين عجبتر كه مىپندارد كه هرچه در بيت المال است مال اوست.
اگر نصيب ما بيرون كند فبها و اگرنه از او بدرگاه خداى شويم و تظلّم
كنيم و درخواهيم]38 a[ تا بيت المال از دست او بيرون كند و بدست كسى
نهد كه او را بر مسلمانان شفقتى باشد و زر و نعمت از بهر مردمان دارد نه مردمان را
از بهر زر.»
5- چون هارون قصه برخواند متغيّر گشت و آن روز جواب قصه بازنداد و
چون از بارگاه در سراى خاص شد و با خويشتن مىپيچيد زبيده كه هارون را نه بطبع ديد
پرسيد كه «امير المؤمنين را چه بوده است؟» با زبيده بازگفت كه «بمن چنين نبشتهاند
و اگر نه آنستى كه مرا بخداى ترسانيدهاندى ايشان را
[1] -+ خويش بر اندازه كفاف ايشان منصب دادهاند تا
خانه ايشان برجاى بمانده است و ديگر ارباب و مستحقانN