(1) در رابطه ميان «حكومت اسلامى» با «ولايت» بايد گفت كه: به كار
بردن لفظ ولايت در شئون اداره امور اجتماعى كشور اسلامى اعمّ از كلّ كشور يا قسمتى
از آن بدين سبب است كه در زبان اسلام (قرآن، سنّت و تاريخ) از كليه سلطهها به
عنوان «ولايت» ياد شده است؛ مانند: ولىّ امر، ولىّ امور، ولىّ طفل، ولىّ ميّت،
ولىّ مسلمين، والى شهر و امثال ذلك، و يا ولايت فتوا، ولايت قضا، ولايت حسبه و
ديگر ولايتها و اين نيست مگر خصيصه لغت اسلام كه لغت عربى است وگرنه در تشكيلات
كليه حكومتها و پايه گرفتن همه دولتها و نظم و امنيت هر جامعه و ملّتى وجود
سلطههاى كلّى و جزئى براى اداره امور جامعه يك امر ضرورى و اجتنابناپذير است و
گمان مىرود كه نامأنوس بودن اين لغت براى جامعه كنونى ما كه با صدر اسلام فاصله
زمانى دارد سؤالانگيز و موجب بحث و گفتگو در معنا و مفهوم «ولايت» شده است.
بنابراين، بحث در حكومت اسلامى را از عنوان «ولايت» شروع مىكنيم.
ولايت تكوينى و تشريعى
(2) چون ولايت اولياى خدا (پيغمبر و امام) از جهان تشريع، فراتر رفته
و به جهان تكوين (جهان هستى) نيز احاطه دارد، لذا مقدمة اشارهاى به تقسيم ولايت تكوينى
و تشريعى مىكنيم و سپس در ده مرحله از مراحل ولايت تشريعى سخن مىگوييم.