كافى در اقتصاد، حقوق، تاريخ دنيا، مكتبهاى
معاصر، سياست، مسائل بين المللى و غيره باشد.
علاوه بر آن، بايد از مسائل اجرايى هم بىبهره نباشد؛ زيرا دانستن
تنها فقه و ديگر هيچ، موجب بريدگى او از جامعه امروز خواهد شد و زمان خود را
نمىتواند بشناسد و حوادث واقعه را نمىتواند كاملا تجزيه و تحليل نمايد، و لذا در
اصل 5 قانون اساسى تا حدّى به اين شرايط اشاره شده است فقيهى كه مىخواهد در رأس
حكومت قرار گيرد علاوه بر فقه، بايد داراى صفاتى از قبيل آگاهى به زمان، شجاعت،
مديريت و مدبّريت باشد.
ولى از اين نكته هم غافل نباشيم كه تمامى صفات مطلوبه در يك فرد به
حدّ اعلا غالبا موجود نخواهد شد، چه فقيه و چه غير فقيه و لذا بايد در مسائل
مربوطه با كمك و شور متخصّصين مورد اعتماد تصميم بگيرد، همچنانكه تمامى رؤساى
كشورها داراى مستشاران و معاونانى هستند كه به آنها كمك فكرى و اطّلاعات كافى
مىدهند و اسلام راه شور را حتى براى رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم باز
گذارده است:
... وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ
عَلَى اللَّهِ ....[1] بنابراين،
فقيه جامع الشرائط از رهبرى كشور عاجز نيست. او هم مانند ساير رهبران جهان
مىتواند كشور را اداره كند و در مسائل پيچيده اجتماعى با ديگران شور نمايد،
همچنانكه اولين رهبر اسلام، رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم چنين مىكرد.