(1) در بخش اوّل اين نوشتار درباره اقسام حكومتهاى بشرى سخن به ميان
آمد و دانستيم كه حكومت بشر بر بشر، به هر شكل و صورتى چه از فرد يا اكثريّت منشأ
گيرد، داراى نواقص و نارساييهايى است كه انسان ديروز و امروز، دچار عوارض آن بوده
و هست و از اين روى حكومتهاى بشرى هيچگاه خالى از جورطلبى و افراط و تفريط و
خونريزيها و كشورگشايىهاى ظالمانه و تجاوز به حقوق ملّتهاى مستضعف نبوده و نيست و
تجربه نشان داده است كه براى خاموش كردن آتش اين شهوتها و خودخواهىها و جلوگيرى
از تجاوزات ناروا هيچ راهى وجود ندارد جز آنكه بشر ابتدا خود را با نيروى ايمان
مجهز كند و سپس وارد زندگانى اجتماعى شده و در رأس يا ذيل قدرت قرار گيرد كه تنها
در اين حال است كه انسان مىتواند قدرت خود را سايه قدرت خدا، نه پديده خود و خلق
را بندگان خدا نه برده خود پندارد.
در حكومتهاى بشرى- كه اجمالا مورد بررسى قرار گرفت- منشأ قدرت خود
انسان است. خواه فرد يا افراد، اقليّت يا اكثريّت، استبدادى يا دموكراسى و بالأخره
قدرتى است توأم با نادانى، غرور، خودخواهى، نارساييهاى زير بنايى. و يا رو بنايى،
ولى حكومت اسلام از قدرتى منشأ مىگيرد كه از تمامى عوارض و نارساييها به دور است
چه آنكه منشأ قدرت در اين حكومت، قدرت الهى و نيروى فوق بشرى است كه در تمامى
ابعاد دولت اسلامى: مقننه، قضائيه، اجرائيه، جلوهگر است و بر درون و برون تمامى
افراد جامعه