انديشه ناقص بشر مقايسه كرد، چه آنكه حدّ
فاصل ميان اين دو (وحى و قانون) همان حدّ فاصل ميان خالق و خلق است، آرى اديان
آسمانى گذشته گرچه نسخ شده، ولى دين اسلام به طور ثابت و ابدى اعلام شده است، پس
قوانين آن هرگز قابل تغيير نيست و بايد با تمام تمدّنها و پيشرفتهاى انسانى قابل
انطباق باشد كه هست.
براى توضيح بيشتر ابتدا سخنى در نحوه پيدايش هر كدام از قوانين
موضوعه بشرى و قوانين آسمانى اسلام خواهيم داشت و سپس اشارهاى به امتيازات كلّى
قوانين اسلام نسبت به قوانين موضوعه مىنماييم.
پيدايش قوانين موضوعه بشرى
(1) برخى عقيده دارند كه قوانين موضوعه و نظامهاى هر دوره از
دورانهاى بشر (اشتراكى، بردگى، فئودالى و سرمايهدارى) بستگى دارد به طرز توليد و
ابزارهاى توليدكننده و به خصوصيات اجتماعى مردم، به اين معنا كه هر وقت افزارهاى
توليد عوض شود به اقتضاى شرايط جديد اقتصادى، قوانين و مقررات اجتماعى نيز تغيير
پيدا مىكند و بالأخره اصل وجود قوانين و تغيير آن، مولود شرايط اقتصادى و اجتماعى
محيط است.
اين نظريه مبتنى بر ماترياليسم تاريخى است كه علاوه بر اجراى فلسفه
مادّى در جهان طبيعت، در جامعه نيز آن را جارى مىدانند، و ماركسيستها داراى چنين
نظريهاى مىباشند كه با ديد مادّى به جهان و نيز به تاريخ مىنگرند و جبر طبيعى و
تاريخى را بر اين جهان حاكم مىدانند.
ولى اكثرا اين نظريه را علمى ندانسته و مىگويند: پيدايش قوانين
موضوعه و تغيير آن معلول و زاده فكر دانشمندان است، هر چند شرايط محيط، اخلاق،
رسوم و عادات، نژاد و غيره در آن اثر فراوانى دارد. ولى به هر حال، اين متفكران
جهان هستند كه سير تاريخ را عوض كرده و مىكنند نه اينكه محكوم آن باشند.
ما در اينجا در مقام بررسى و نقد اين دو نظريه نيستيم و آنچه را كه
منظور ماست اين