نظر گرفتن ذيل حديث و سياق گفتار، منصفانه
است كه جزم پيدا كنيم كه اين حديث و ديگر احاديث، تنها در مقام بيان وظيفه فقها از
حيث بيان احكام شرعيه است، نه اينكه مانند رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
داراى مقام ولايت تصرف نيز بوده باشند».
(1) البته مرحوم شيخ، حدود ده روايت با مضامين مختلف در اين زمينه
نقل فرموده است كه بايد هر كدام را جداگانه مورد بحث قرار دهيم.
همچنين مرحوم محقق اصفهانى قدّس سرّه (در حاشيه مكاسب، صفحه 213) پس
از آنكه استدلال به حديث مزبور را در جهت اثبات ولايت مطلقه براى فقيه اين گونه
توجيه مىكند كه: «خليفه به قول مطلق عبارت است از كسى كه در كليه شئون مستخلف
جانشين وى باشد».
ولى سپس از شيخ انصارى پيروى نموده و مىگويد: به احتمال قوى منظور
در اين حديث جانشينى در خصوص تبليغ احكام است نه زيادتر؛ زيرا چشمگيرترين صفت
پيامبر و امام- از آن جهت كه پيامبر و اماماند- همان تبليغ احكام است. و نيز
متناسب با معرفى خلفا در متن حديث به عنوان عالم و معلّم همان خلافت در علم است.
ولى با اين همه مىتوان گفت كه: چنانچه اصل اطلاق در جمله: «اللّهمّ
ارحم خلفائى» مورد قبول واقع گردد معرفى ايشان به عنوان «عالم به حديث» نمىتواند
اطلاق مزبور را تقييد كند؛ زيرا به كار بردن واژه «عالم» يا «راوى حديث» براى
معرفى خليفه بيان شده است، نه خاصه خلافت. و به اصطلاح «علم» جهت تعليلى است، نه
تقييدى. و اين سخن را به اين مثال مىتوان توضيح داد؛ مثلا اگر گويندهاى بگويد
گفتار وكيل مرا بپذيريد و از او سؤال شود كه وكيل شما كيست؟ او در پاسخ بگويد: آن
كس كه وكالت نامه من در دست اوست، روشن است كه در دست داشتن وكالتنامه، معرف وكيل
است و ارتباطى به جهات وكالت ندارد و آن را بايد از دليل ديگر به دست آورد چه خاص
و چه عام.
بنابراين، معرفى خلفا در گفتار رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم به عنوان «عالم يا راوى» نمىتواند عموم و يا اطلاق را تقييد كند؛ زيرا «علم»
علّت خلافت است نه خاصه آن؛ چون علم دارد خليفه است، نه آنكه خلافت او منحصر به
«علم» است.