به سوى خالق بشتابد و او را حاكم بر عموم
خلق بداند نه بدان معنا كه رياضتكش و تارك دنيا شود، نه، بلكه بدين معنا كه زندگى
را براى خود و نيز براى همه بخواهد و مقياس و ميزان را در اين زمينه خدا، امر خدا،
راه خدا و حاكميت خدا قرار دهد تا بتواند به مقصد حقيقى برسد.
(1) از اين روى مسلمانان با اتكاى به وعدههاى صريح قرآن، در انتظار
چنين حكومتى بر كلّ جهان مىباشند؛ زيرا «حكومت»، همچون ساير موجودات جهان، بايد
سير تكاملى خود را طى كند و بشر باتجربهاى كه در طول تاريخ به دست مىآورد،
بالأخره ناچار خود را با اين سير تكاملى تطبيق مىدهد. و به عبارت روشنتر بشر به
روزى خواهد رسيد كه خود را از حكومت همنوع خود رها نموده و تحت حكومت اللّه در
آورد؛ زيرا حكومت بشر بر بشر به هر شكل و سيستمى بالأخره خستهكننده و طاقتفرسا و
به نوعى توأم با ظلم و ستم مىباشد.
قرآن كريم در اين زمينه چنين مىگويد:
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ
لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ*.[1] «اوست
خدايى كه رسولش محمد صلّى اللّه عليه و آله را به هدايت خلق و (ابلاغ) دين حق
فرستاد تا آن را- هر چند كافران خوش ندارند- بر همه اديان عالم غالب گرداند».
مسلمانان وظيفه دارند كه در اين راه كوشا باشند و زمينه را براى
تشكيل حكومت اسلامى در تمام گيتى فراهم نمايند و اين جز با مبارزات و اتحاد كلمه
ميسر نيست.
آرى، مسلمين بايد عامل محرك سير تكاملى حكومت اسلامى باشند و تنها
اكتفا به انتظار فرج ننمايند؛ زيرا پيشرفت تكامل در اين جهان با اسباب و وسايل
مناسب صورت مىگيرد و بدون سبب و بيرون از نظام علت و معلول، چيزى به وقوع نخواهد
پيوست و امر غيبى و تصرفات الهى، نبايد در محاسبات بشر مقياس عمل قرار گيرد، پس در
راه اسلام و نشر و حاكميت آن بايد كوشيد، ابتدا با نشر معارف و انديشههاى پاك
اسلام و