از حاضرين به «ولايت» خود اعتراف گرفت و
چنين فرمود:
«أيها الناس! أ لست أولى بكم من أنفسكم؟».
«قالوا: بلى».
«اى مردم! من بر شما از خود شما سزاوارتر نيستم؟» گفتند: «آرى».
آنگاه فرمود: «من كنت مولاه فهذا على مولاه، اللّهم وال من والاه و
عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله ...».
(1) البته نشانهها و قراين فراوانى[1]
وجود دارد كه منظور آن حضرت عمدتا «ولايت رهبرى» و زعامت امت بود؛ زيرا بقاى اسلام
و عزّت مسلمانان بيش از همه چيز، نياز به رهبرى اسلامى داشته و خواهد داشت تا
بتواند نظام اسلامى را باقى و استوار دارد و از شر دشمنان داخلى و خارجى حفظ كند و
اين جز با تشكيل حكومتى قدرتمند و مسئول و مستقل، ميسّر نخواهد شد و رسول اللّه
صلّى اللّه عليه و آله و سلّم هرگز نمىتوانست نسبت به اين امر حياتى سكوت اختيار
كند و مسلمين را در جريان امر قرار ندهد و تكليف آنان را در اين زمينه روشن نكند و
از اين روى بود كه در روز غدير، ابتدا ولايت على عليه السّلام را اعلان فرمود و
سپس عملا دستور داد تا حاضرين با على عليه السّلام بيعت كنند[2]
و اين نشايد جز با «ولايت
[1] - علّامه امينى قدّس سرّه در كتاب الغدير جلد اول،
صفحه 370- 382 حدود بيست قرينه متصله و منفصله ذكر مىكند كه جملگى آنها دلالت
دارد بر اينكه مقصود از كلمه« مولى» در گفتار رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و
سلّم« من كنت مولاه ...» عبارت است از« أولى بشىء» يعنى« ولايت مطلقه عامّه» كه
شامل ولايت رهبرى و زعامت امت اسلامى خواهد بود، همانگونه كه خود رسول خدا صلّى
اللّه عليه و آله و سلّم داراى آن بود و در نتيجه با« امامت»، مترادف مىباشد. و
اولين قرينه، جمله« أ لست أولى بكم من أنفسكم» است كه به صورت سؤال مطرح فرمود و
ولايت على عليه السّلام را پس از آن بيان كرد.
[2] -« خيمه بيعت»: در تاريخ غدير چنين آمده كه به
دستور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى گرفتن بيعت، خيمهاى برپا كردند
و امير المؤمنين عليه السّلام در آن خيمه نشست و حاجيان كه احتمالا بالغ بر 120
هزار نفر بودند دسته دسته وارد خيمه شده و با آن حضرت بر« ولايت» بيعت مىكردند.
البته سيره بيعت گرفتن عموما در
كارهايى انجام مىشد كه عملا نياز به حضور مردم و همراهى ايشان داشت و اخذ بيعت جز
با« ولايت زعامت» على عليه السّلام تناسب نداشت و مفهومى براى« ولايت حب» در اخذ
بيعت وجود ندارد، به خلاف« ولايت زعامت» كه پياده شدن آن در سطح جامعه و تحقّق حكومت
اسلامى نياز ضرورى به همراهى عملى مردم داشت؛ زيرا تنها مسأله اعتقادى و قلبى نبود
تا فقط به عقيده در آن اكتفا شود؛ چون حكومت نياز به همراهى و اطاعت مردم دارد تا
ولايت و زعامت به مرحله فعليّت خارجى و عملى برسد و از اين روى، اخذ بيعت ضرورى
بود.