تَتَّبِعِ الْهَوى ....[1] «اى داوود! ما تو را در روى زمين
مقام خلافت داديم تا ميان خلق خدا به حق حكم كنى و هرگز هواى نفس را پيروى نكنى».
دلالت اين آيات بر لزوم قضا در ميان مردم كاملا روشن است، اگر چه با
دليل عقلى و به حكم ضرورت اجتماعى نيز اين مطلب به اثبات رسيده است.
آيا ولايت قضا مخصوص پيغمبر و امام است؟
(1) در اينجا اين سؤال مطرح مىشود كه آيا «ولايت قضا» ابتداء مخصوص
به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امام عليه السّلام است و سپس از طريق
ايشان به ديگران منتقل مىگردد، يا آنكه هر كس كه دانا به قوانين قضائيه باشد،
مستقيما مىتواند قضاوت كند و نياز به جعل منصب قضاوت به طور خاص ندارد به اين
معنا كه داشتن مقام قضاوت در شريعت اسلامى تنها به دانستن و اطلاع از احكام و
قوانين قضائيه نيست بلكه اعطا و جعل منصب از سوى خداوند در قضاوت و داورى براى
قاضى نيز ضرورى است.
علماى اسلام اتفاق نظر دارند كه منصب قضا از سوى خداوند كه حاكم على
الاطلاق است، ابتداء به پيغمبر و امامان واگذار گرديده و سپس با اذن ايشان ديگران
نيز مىتوانند بدان بپردازند.
احاديث و حق اختصاص
(2) احاديث در اين زمينه نيز از اهل بيت فراوان رسيده است؛[2] از جمله:
1- گفتار امير المؤمنين عليه السّلام به شريح قاضى است كه فرمود:
«يا شريح! قد جلست مجلسا لا يجلسه الّا نبىّ أو وصىّ نبىّ او شقىّ».[3] «اى شريح! در جايى نشستهاى كه در
اينجا نمىنشيند جز پيغمبر يا وصى او يا شقى».