اسم الکتاب : انقلاب اسلامی زمینه ها و پیامدها المؤلف : محمدی، منوچهر الجزء : 1 صفحة : 26
است كه با بررسى تحولات تاريخى، انقلاب را به عنوان پديدهاى
اجتنابناپذير، مثبت و مهمترين عامل در تكامل و تحول جامعه مطرح مىسازد.
براى فهم تئورى انقلاب ماركس مىبايست آن را در درون دستگاه
جامعهشناسى سياسى آن، جاى داد كه بحث مفصل آن از حيطه موضوع ما خارج است. اما
عصاره آن اين است كه شيوه توليد، بنياد اساسى جامعه و تحولات آن را شكل مىدهد.
تحول شيوه توليد موجب برآمدن طبقهاى جديد مىشود كه تضاد بين اين طبقه و طبقات
حاكم موجب بروز انقلاب مىگردد. مثلًا تحول شيوه توليد از كشاورزى به صنعتى، موجب
پيدايش طبقه بورژوازى گرديد كه حاصل تضاد و تنازع بين آنها، انقلاب بورژوايى بود و
اين خود موجب پيدايش طبقه كارگر شد و باز از تنازع طبقه پرولتر و بورژوا، انقلاب سوسياليستى
رخ داد.
بنابراين از ديدگاه انديشمندان معتقد به مكتب تضاد، آرامش اجتماعى از
موارد استثنايى منطق تاريخى هر جامعه بهشمار مىرود و اساس تكامل و پيشرفت هر
جامعه در گرو انقلابهايى است كه با منطق فوق به وقوع مىپيوندند و پايه و اساس
آنها منازعه و تضاد طبقاتى است.[1]
ب) مكتب اصالت كاركرد
پايه اين مكتب را نظريات اميل دوركيم شكل مىدهد. دوركيم معتقد بود
كه جامعه، مجموعهاى كمّى از افراد نيست بلكه واقعيت كيفى يگانهاى است. در اين
جامعه شرايط عادى، رسوم و سنت اجتماعى بر عقل منفرد افراد مسلط است و تقسيمكار
بين افراد و گروههاى مختلف، جامعهاى منظم و يگانه مىسازد كه همه نيروهاى
گوناگون در آن كاركرد
[1]. ريشه و مفهوم منازعه طبقاتى را بايد در سياست
ارسطو يافت. كلمه معادل انقلاب در اين كتابStassis به معناى فتنهانگيزى است و
در سه معنا به كار رفته است:
- دگرگونى غيرقانونى و خشونتآميز
در گروه حاكمه؛
- تغيير قانون اساسى دولت؛
- تغيير در شكل حكومت يا رژيم.
تفاوت اصلى نظر ارسطو و ماركس در
اين است كه دستگاه جامعهشناسى تاريخى ماركس، انقلاب را يك تحول اجبارى و قطعى و
ثمره هماهنگ وقايعى مىداند كه تاريخ هر جامعه در خود ذخيره كرده است در حالىكه
ارسطو چنين بينشى ندارد.
اسم الکتاب : انقلاب اسلامی زمینه ها و پیامدها المؤلف : محمدی، منوچهر الجزء : 1 صفحة : 26