اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 309
كه از اين عام،عموم اراده شده يا نه؟پس
اصالة العموم جارى نمىشود.
4.ميرزاى نايينى و جناب مظفر مىفرمايند:حق،تفصيل است.
الف.بين آنجا كه جمل متعدد متعاقب،همگى
داراى موضوع واحدى باشند و آن موضوع،تنها در صدر كلام ذكر شده باشد.مثل:احسن الى
الناس و احترمهم و اقض حوائجهم الا الفاسقين؛كه موضوع«ناس»است و در صدر كلام ذكر
شده و در بقيۀ جمل،با ضمير«هم»آمده.
ب.و بين آن جايى كه موضوع متعدد باشد و
در هر جملهاى جداگانه تكرار شود (و لو تكرار فقط لفظى باشد)اما معناى همه واحد
باشد.مثل آيۀ شريفه كه يكجا موضوع وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنٰاتِ است و
در جملۀ دوم،موضوع«لهم»است و در جملۀ سوم،موضوع«اولئك»است كه يكجا اسم
موصول و يكجا ضمير و يكجا اسم اشاره ذكر شده،و لو معنا همه يكى هستند.
مثال بهتر:اكرم العلماء و اكرم السادات
و اكرم المساكين الا الفاسقين منهم،كه موضوع كاملا تكرار شده و لفظا و معنا متفاوت
است:يكى علما،ديگرى سادات، سومى مساكين(اين مثال را صاحب المحاضرات دارد فراجع).
حال،تفصيل بدهيم اين دو صورت،به اينكه
بگوييم:
اگر كلام از قسم اول باشد كه موضوع واحد
است و تنها در صدر كلام آمده،در اينجا حق آن است كه استثنا به جميع جملات برمىگردد
.
به دليل اينكه استثنا مستقيما به موضوع
اصابت مىكند و از موضوع افرادى را اخراج مىكند(الاستثناء اخراج المستثنى عن
المستثنى منه)اما نه خروج موضوعى، بلكه خروج حكمى.
و چون موضوع در اين صورت واحد است و آنهم
ذكر نشده مگر در صدر كلام، به ناچار،استثنا برگشت مىكند به صدر كلام،و از آن
موضوع اخراج مىكند،و وقتى به صدر كلام برگشت،به كل كلام برمىگردد.
چون احدى قائل نشده كه استثنا فقط به
جملۀ اولى عود كند اما به جملات بعدى عود نكند،علاوه،يك موضوع بيشتر كه نيست.
اسم الکتاب : شرح اصول فقه المؤلف : محمدى، على الجزء : 1 صفحة : 309