كه اين مسأله يك برنامهريزى براى يك
اقدام اجتماعى نيست و در غير اين صورت چرا امام (ع) به محمد بن حنفيه كه برادر و
نزديكترين شخص به ايشان است نمىگويد كه من يك برنامهريزى اجتماعى مشخص دارم كه
با حصول شروط آن به هدفى كه از آن دارم، دست مىيابم؟
بر عكس امام (ع) به عنوان آخرين جواب به وى مىفرمايد: «خداوند
خواسته است كه من را كشته و خانوادهام را اسير ببيند». پس معلوم مىشود كه
انگيزه، فقط و فقط امتثال تكليف الهى بوده است نه يك انگيزه اجتماعى و نه يك هدف
مشخص برنامهريزى شده از جانب امام (ع).
ملاحظاتى كه درباره نظريه غيبى وجود دارد:
اين تفسير كه به اين شكل گاهى از سوى برخى از خطباء و برخى از
نويسندگان مطرح مىشود، ظاهراً تفسيرى تام و صحيح از قضيه حركت امام حسين (ع)
نمىباشد و اين بدان جهت است كه نسبت بدين تفسير تعدادى ملاحظه وجود دارد:
ملاحظه نخست:
تفسير قضيه امام حسين (ع) به اين صورت با طبيعت بشرى، اقدامات انبياء
و اوصياء (عليهم السّلام) متنافى است. زيرا ما هر چند معتقديم كه انبياء و ائمه
طاهرين (عليهم السّلام) ثقل الله در زمين و ثقل عالم غيب و ريسمان كشيده شده از
عالم غيب به عالم شهادت