ضرب بها قتل».[1]
روايت علىّ بن جعفر[2] و روايت سكونى[3]-
به فرض آنكه اين روايت درباره محارب باشد- نيز همانند روايت جابر هستند، اما هر سه
روايت از نظر سند تمام نيستند.
از همه اين روايات روشنتر روايت احمد بن فضل خاقانى است كه عيّاشى
آن را در تفسير خود نقل كرده است. در اين روايت «اخافة السبيل» (ناامن كردن
راهها)، ملاك محاربه قرار داده شده است.
حقيقت امر را خدا مىداند، اما ظاهر روايات آن است كه عنوان محاربه،
هر گونه ارعاب و سلب امنيت مردم با زور و سركوبى را شامل مىشود چه اينكه اين عمل
به قصد گرفتن مال باشد و چه به قصد ديگرى.
مسأله چهارم
: اگر كسى به قصد محاربه با شخص معينى كه با او دشمنى دارد، فقط عليه
همان شخص، سلاح بكشد ولى اين عمل او سبب ايجاد ترس و وحشت در ميان مردم و ناامنى
شهر و يا راهها شود، آيا در اين صورت، عمل مزبور مصداق محاربه خواهد بود؟
اگر كسى به قصد جنگيدن با شخص معيّنى، عليه او سلاح بكشد بدون اينكه
اين كار او ملازمهاى با ارعاب ديگر مردم داشته باشد، بدون هيچ اشكالى، اين عمل
مصداق محاربه و افساد در زمين نيست. چرا كه در غير اين صورت بيشتر موارد قتل عمد
بايد محاربه به شمار آيند در حالى كه روشن است كه چنين نيست. اگر چه گاهى توهّم
شده كه صرف سلاح كشيدن حتى اگر براى جنگيدن با شخص معين نيز باشد، مصداق محاربه
است، اما درست آن است كه چنين عملى، محاربه نيست به دليل آنچه پيشتر گذشت كه مراد
از محاربه در آيه شريفه و در روايات، مطلق جنگ و زد و خورد نيست، بلكه مراد، هر
عملى است كه به خاطر اخلال در امنيّت و ايجاد فساد در زمين صورت گرفته باشد و اين
فقط در صورتى محقّق مىشود كه جنگ و دشمنى متوجّه نوع باشد نه شخص معين.
اين خصوصيت را كه محاربه بايد متوجّه نوع باشد نه شخص، از نكات زير
استفاده مىكنيم:
الف؛ اضافه شدن «محاربه» به «الله» و «الرسول» در آيه شريفه، به
معناى محاربه و افساد در جهات عامّه مربوط به خدا و پيامبر است كه همان ترساندن
مردم و ناامن كردن شهرها و راهها باشد.
ب؛ تقييد محاربه به سعى در فساد زمين (وَ
يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً) ظهور دارد در