بنا
براين فطريات چه از نظر زمان و چه از نظر افراد، ولو با تفاوت درجه، بايد عموميت
داشته باشد، وگرنه عوارضى است كه در اثر علل مختلف خود، بوجود آمده است و فطريات
نخواهد بود. بعيد نيست كه انسان احتمالا جن و پاره اى از موجودات ديگر در
كهكشانها- دو چيز فطرى نسبت به آفريدگار خود دارند:
1-
گرايش پرستش او كه در تمام ادوار تاريخ انسانى مظاهر آن به چشم مى خورد، گو اينكه
در تشخيص آفريدگار به خطار رفته باشد.
2-
شناخت خداوند به يك مرحله ضعيف، منتهى هردو امر مذكور به يك اصطلاح فطرى اگاهانه
نيست و گاهى در اثر تلقين مخفى مى گردد، ولى اگر تلقين يا تعليم بر وفق آن دو صورت
گيرد، زمينه را براى سهولت دسترسى آگاهانه به معرفت عقلى و عبادت آگاهانه خداوند
فراهم مى سازد.
[1] . اين تعريف، فطريات را
درباره حيوانات نيز تعميم مى دهد، گاهى فطريات را بر خواص مشترك انسانها در مقابل
غرايز كه خواص مشترك حيوانات است و نيز در مقابل طبيعت كه خواص مشترك موجودات مادى
است اطلاق مى كنند.