مى گويد من اين مريض را عمل قلب نمودم، و تمام تجربه بشر در طول تاريخ او به همين يازده ماشين منتهى شده كه من آنها را به قلب او براى پانزده دقيقه متصل كردم و او را از مرگ نجات دادم، و چنانچه يك دقيقه تأخير مى كردم او حتماً مى مرد. شما در اين مورد چه مى گوييد؟ گفتم عمل شما يك عمل انسانى است و جان يك انسان را از نابودى نجات داديد. دكتور گفت مقصودم اين نبود، بلكه مى خواستم از تو سؤال كنم كه تمام تجربه انسانها اين است كه تا پانزده دقيقه اين يازده ماشين كه به مريض متصل است او را زنده نگه مى دارد، اگر عمليات من در ظرف پانزده دقيقه تمام نمى شد، در دقيقه شانزدهم اين مريض حتما مى مرد. سوال من از شما اين است كه مبدأ توانمندى كه هفتادسال و هشتادسال اين قلب را به حركت در مى آورد كيست؟ من گفتم: دكتور متوجه هستيد كه شما در مسكو و قلب شوروى هستيد و ميدانيد كه اين تفكر از نظر قانونى چه پيامدى براى شما دارد؟! (بلى شوروى مركز و مصدر الحاد در جهان بود و اين دكتور به همين راحتى ايمان خود به خدا را اظهار مى كرد!) دكتور گفته بود: سفير، مذهب رسمى من نيز الحاد است اگر از اينجا بيرون روم و با مردم صحبت كنم بازهم خدا را انكار مى كنم! ولى سفير، من انسانم و وجدان دارم! آخر چگونه ممكن است من خدا را نپذيرم؟ هركس خدا را انكار كند خر خواهد بود!! انكار خدا انكار خود وديگران است و هيچ عاقلى نمى تواند به خدا ايمان نداشته باشد. وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ‌ (قرآن) اگر از (فطرت و عمق دل) كفار (يامشركين) بپرسى كى آسمانها (كهكشانها) و