.....
از براى نامه ما قاصدى در كار نيست
كاروان اشك ما منزل به منزل مىرود
از معادن
نسب الى خديجة (س) انها قالت فى وصف النبى (ص)
جاء الحبيب الذى اهواه من سفره
و الشمس قد اثرت فى وجهه اثرا
عجبت للشمس من تقبيل وجهته
و الشمس لاينبغى لها ان تدرك القمرا
جامى
شنيدستم كه روزى كرد ليلا
به قصد فصد سوى نيش ميلى
چو زد ليلا به خود نيش از پى خون
به وادى ريخت خون از دست مجنون
عجب نبود به زير چرخ گردون
رگ از ليلا زند خونش ز مجنون
عاشق به مكان در طلب جانان است
معشوق بيرون ز حيز امكان است
نايد به مكان آن، نرود اين ز مكان
اين است كه درد عشق بى درمان است
غازى ز پى شهادت اندر تك و پوست
غافل كه شهيد عشق فاضل تر از اوست
در روز جزا كجا به اين آن ماند
اين كشته دشمن است آن كشته دوست
عشق آمد و صبر از دل ديوانه بيرون رفت
صد شكر كه بيگانه از اين خانه برون رفت
همت بلند دار كه مردان روزگار
از همت بلند به جايى رسيده اند
شه عطا كرده به ما حاكم فلفل نمكى
نه به اين شورى شور و نه بهآن بىنمكى
تير و تبر ببر ببر پير تيز گر
گو تيز كن چنان تبر از تير تيز تر