اسم الکتاب : اخباريگرى، تاريخ و عقايد المؤلف : بهشتى، ابراهيم الجزء : 1 صفحة : 93
«باب المقائيس والرأى» گشوده و در آن، رواياتى را در حرمت رأى و اجتهاد،
ذكر كرده است.[1] كلينى هم رأى و اجتهاد را در
بابى به همين عنوان، باطل اعلام مىكند[2]
و در باب مربوط به تقليد نيز تصريح مىكند كه تقليد حرام است و در ضمن رسالهاى،
از امام صادق (ع) نقل مىكند كه ايشان از رأى، نهى فرموده است.[3]
از كلام
شيخصدوق هم استفاده مىشود كه او منكر اجتهاد بوده است. وى در علل الشرائع بعد از
آن كه داستان همراهىِ موسى و خضر (عليهما السلام) را بيان مىكند، مىگويد:
حضرت موسى با
كمال عقل و فضل و موقعيتى كه در پيشگاه الهى داشت، نتوانست با استنباط و استدلال
خود، كارهاى خضر (ع) را بفهمد. لذا امر بر او مشتبه شد و از همه آنچه ديده بود، به
خشم آمد، تا اين كه خضر (ع) او را از علل آن كارها آگاه ساخت و او راضى شد. و اگر
خضر آن تأويلها را برايش روشن نمىكرد، او [با عقل خويش] هرگز نمىفهميد؛ حتى
اگر سراسرِ عمرش را در آن حالت انكار سپرى مىساخت. پس وقتى براى پيامبران و
فرستادگان خدا- كه درودهاى خدا بر آنان باد!- جايز نباشد كه قياس و استنباط و
استخراج كنند، جايز نبودنش براى پيروان آنها كه در رتبه پايينترى از آنها هستند،
روشنتر است.[4]
بررسى
ديدگاه پيشينيان درباره اجتهاد
با همه آنچه
گذشت، داورى دقيق درباره موضع عالمان امامى در سدههاى نخست، دشوار و نيازمند دقت
است؛ چندآن كه برخى، همه عالمان پيشين را «اخبارى»، و برخى ديگر همه آنان را «اهل
اجتهاد» دانستهاند. شيخحسين كركى، پرهيز از اجتهاد، و اكتفا به نص را رويكرد همه
عالمان امامى در سدههاى نخست دانسته، به سيره عملى ايشان استناد كرده است: