اسم الکتاب : اخباريگرى، تاريخ و عقايد المؤلف : بهشتى، ابراهيم الجزء : 1 صفحة : 479
كند؛ زيرا ادلّهاى كه خبر واحد را حجّت مىكنند، از خبر مرجوح
انصراف دارند و ما دليلى بر حجّيت خبر واحد مرجوح و مشكوك نداريم، علاوه بر اين كه
اگر به راجح عمل نشود، بايد به مرجوح عمل شود و ترجيح مرجوح بر راجح عقلًا قبيح
است، و بنا بر حسن و قبح عقلى، هرچه عقلًا قبيح باشد، شرعاً هم قبيح است.[1]
دليل سوم: ما
دليل شرعى داريم كه فىالجمله بايد به يكى از دو خبر متعارض عمل كنيم و متيقّن از
تخيير، صورت تكافؤ دو روايت است، و در صورتى كه يكى بر ديگرى از بعضى جهات مزيّتى
داشته باشد، قدر متيقّن جواز عمل به راجح است. پس اصل، وجوب عمل به راجح است و اين
اصل ثانوى است.[2]
دليل چهارم:
خود نصوص مرجّحه و علاجيه اقتضا مىكنند كه اگر وجوه ديگرى كه در اخبار منصوص
نيستند و قوىتر از وجوه منصوص اند، ترجيح به واسطه آن وجوه لازم است.
در مقبوله
عمربن حنظله،[3] اصدقيت و در مرفوعه زراره،[4]
اوثقيت مرجّح دانسته شده است، از اين جهت كه آن حديثى كه راوى آن، اصدق و يا اوثق
است، نزديكتر به مطابقت واقع در نزد نظركننده به دو خبر متعارض است، بدون اين كه
خصوصيت سبب، مدخليتى داشته باشد. پس اگر يكى اضبط از ديگرى باشد و يا اعرفدر نقل
به معناى حديث از ديگرى باشد، او اصدق و اوثق از راوى ديگر است. همينطور، اگر يكى
از دو حديث، منقول به لفظ باشد و ديگرى منقول به معنا، حديث اوّل، اقرب به صدق و
اولى به وثوق است.[5]
همچنين در
مقبوله در تعليل وجوب اخذ به روايتِ مجمعٌعليه و مشهور، آمده: «فانّ المجمع عليه
لا ريب فيه» و اين عدم ريب، اضافى و نسبت به خبر شاذ است، نه اين كه فىنفسه شكّى
در آن نباشد، وگرنه، شكّى در كذب خبر شاذ نبود، حال آن كه