روايت ديگرى
كه از ايشان نقل شده و روايت نعمانبن بشير و ....[2]
خلاصه، پاسخ اين است كه امر به توقّف در اين روايات، «ارشادى» است و اگر انسان در
شبهه توقّف نكند، ممكن است هلاك شود، مانند سفارشهاى پزشكان كه عمل به آنها از
پيشرفت بيمارى جلوگيرى مىكند.
هرچند در
دسته اوّل و دوم، ارشادى به وجوب توقّف است و اگر درواقع حرام باشد، مجازات به
ارتكاب واقع است؛ وگرنه، امر به توقّف، مجازات ندارد. در قسم
سوم نيز امر
به توقّف، ارشاد به استحباب است و هلاكت، از جهت مجازات اخروى نيست؛ بلكه از جهت
مفسدهاى است كه ارتكاب شبهه دارد و به انسان جرئت مىدهد كه محرّمات را مرتكب
شود. بحث ما- كه شبهات تحريميه است به قسم سوم مربوط مىشود و به اتّفاق اخباريان،
هلاكتى كه آن جا مطرح شده، مجازات اخروى نيست؛ زيرا عقوبت بر حكم واقعى مجهول،
قبيح است، هرچند آنها خيال كردهاند كه مجازات از ناحيه اخبار توقّف و احتياط است
كه وظيفه ما را در شبهه، معلوم كردهاند؛[3]
ولى مجتهدان معتقدند كه توقّف، امرى ارشادى است و اين توقّف خيريت و رجحان دارد، و
اين، اعم از رجحانى است كه مانع از نقيض است (دسته اوّل و دوم)، و مانع از نقيض
نيست (دسته سوم) و ائمّه (عليهم السلام) در هر دو مقام، استعمال كردهاند.[4]
نگاه
اخباريان به استصحاب در احكام شرعيه
پيش از آن كه
محل اختلاف و نزاع بين اخباريان و مجتهدان و ادلّه آنان در بحث استصحاب بيان شود،
مناسب مىدانيم كه ابتدا استصحاب را تعريف كنيم.