اسم الکتاب : اخباريگرى، تاريخ و عقايد المؤلف : بهشتى، ابراهيم الجزء : 1 صفحة : 290
استناد در اصول اعتقادى نيست.[1]
اين، مسئلهاى است كه در سدههاى نخست، گلايههاى تند سيّدمرتضى را از روش اصحاب
حديث برانگيخت:
آيا
نمىبينيد كه اين اصحاب حديث در اصول دين، يعنى در توحيد، عدل، نبوّت و امامت، به
اخبار آحاد احتجاج مىكنند، و حال آن كه هر عاقلى مىداند كه اخبار آحاد، در اصول
دين، حجّيت ندارد؟ و وقتى ما به اخبار آحاد در فروع عمل نكنيم، چگونه به آنها در
اصول- كه علم و قطع معتبر است-، عمل كنيم؟![2]
در سدههاى
اخير نيز همين گلايهها دامنگير مكتب اخبارى شد و بدين ترتيب، شيخانصارى، همان
گلايه سيّدمرتضى را از اخباريان زمان خود دارد. وى مىگويد:
عدّهاى، از
مقلّدهاند؛ زيرا وقتى از آنان در باره توحيد، عدل يا صفات ائمّه (عليهم السلام) و
يا از صحّت نبوّت بپرسى، مىگويند: «فلان روايت وارد شده» و در آن مورد، برايت
اخبار مىخوانند؛ در حالى كه اين روش، صحيح نيست و تا شناخت به خداوند پيدا نشود،
[هيچ روايتى] نمىتواند دليل باشد.[3]
اين اشكالات،
مبتنى بر اين پيشفرض است كه در همه اصول عقايدگذشته از اصل اثبات صانع-، علم و
يقين لازم است؛ ولى در آغاز اين فصل گفتيم كه اين موضوع، محل اختلاف است؛ هرچند
نظر مشهور همين است. نظر بسيارى از اخباريان و مجتهدان و متكلّمان، آن است كه در
همه اصول عقايد، تنها علم و يقينْ معتبر است. از آن جملهاند مجتهدانى مانند:
سيّدمرتضى، شيخطوسى،[4] محقّق حلّى،
[2]. جوابات المسائل الموصليات الثالثة( رسائل الشريف المرتضى، ج 1)، ص
112- 211. وى در جاى ديگرى مىگويد:« وقتى از اصحاب حديث از سبب اعتقادش به توحيد،
عدل، نبوّت و امامت سؤال كنيد، آنان تو را به روايات حواله مىدهند و برايت حديث
مىخوانند، و اگر اين معارف را از جهت صحيح شناخته بودند، تو را به روايات حواله
نمىدادند»( رسائل الشريف المرتضى، ج 3، ص 309 و 311).