اسم الکتاب : اخباريگرى، تاريخ و عقايد المؤلف : بهشتى، ابراهيم الجزء : 1 صفحة : 289
محقّق [خواجه نصيرالدين] طوسى در قواعد و تجريد الإعتقاد آوردهاند
نيز [دچار ايرادند؛ چرا كه] مبتنى بر همين مسئله [ى بطلان دور و تسلسل] اند كه
تمام نيست. به علاوه، عقول، پرتكاپو و سيّالاند [و مىتوانند براى هربرهانى،
ايرادى بتراشند] و از اينروست كه هركس از پىمىآيد، بر نظر پيشين ايراد مىگيرد
و دلايل او را نقض مىكند.
وقتى وضع
اينطور است، چگونه مىتوانيم اثبات واجب [الوجود][1]
و وحدت او را معلّق بر چنين ادلّه [ى بحثانگيزى] كنيم؟! اين در حالى است كه
دلايل چنين مطلبى، قابل شمارش نيست و در تكتك موجودات، نشانهاى است كه دلالت بر
يگانگى خداوند دارد. نقل شده است كه وقتى محقّق دوانى خواست رسالهاى در اثبات
صانع بنويسد، مادرش گفت: «چه مىنويسى؟». گفت: «رسالهاى در اثبات صانع». مادر به
او گفت: أَ فِي اللَّهِ شَكٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ؛ مگر در
[وجودِ] خداوندى كه آسمانها و زمين را پديدآورده، شك است؟!.[2]
و او كتابى را كه مىخواست بنويسد، رها كرد و ننوشت.[3]
2. ديگر
عقايد
وجوب كسب
يقين در ديگر عقايد
برخى از
متكلّمان و اصوليان، از روش اخباريانى كه در اصول عقايد، به حديث تمسّك مىكنند،
چنين خردهگرفتهاند كه اگر در بحث اصول عقايد بخواهيم به دليل نقلى استناد كنيم،
به هرحال، آن نقل بايد علمآور باشد و علم هم تنها در جايى حاصل مىشود كه دليل
نقلى، يا اخبار متواتر باشد و يا اگر خبر واحد است، همراه با قرينه صحّت باشد[4]
وگرنه، خبر واحد به خودى خود، افاده ظنّ مىكند و شايان
[1]. روشن است كه تا كسى به وجود خدا و به پيامبر او ايمان نياورده باشد،
اعتبارى براى روايات و آيات قائل نيست. پس بايد گفت كه منظور سيّد نعمة الله
جزايرى و كسانى كه تعابيرى چون او دارند، شناخت خداوند به يگانگى و قدرت و ديگر
صفات اجمالى است.