آنچه براى
بندگان خدا بيان نشده، از دوش آنان برداشته شده است.
پس آنان نيز
همانند اخباريان، بر اين باورند كه هرچيزى حكمى از طرف شارع دارد. اختلاف آنان با
اخباريان، تنها بر سرِ شبهات حكمى است؛ يعنى همان احكامى كه يا نزد ائمه (عليهم
السلام) مخزون است و آنان بيان نفرمودهاند و يا فرمودهاند و به دست ما نرسيده
است. اصوليان با استناد به اصل برائت، بر اين باورند كه چنين احكامى «رفع» شده
است.[2] به استناد برخى احاديث، سكوت
خداوند در باره اينگونه احكام، رحمت و لطفى از سوى خداوند است، پس بايد آن را
قبول كنيم و خود را درباره آن به رنج نيندازيم.[3]
سكوت خداوند در اين موارد، بدين معناست كه به اولياى خويش امر نكرده كه آنها را
بيان كنند و به گوش مردم برسانند.[4]
پاسخ
اصوليان به دلايل نهى از ظن
مهمترين
دليل اخباريان، آيات و رواياتى است كه از عملكردن به ظنّ، نهى مىكند. پاسخ
اصوليان به اين استدلال، هم نقضى است و هم حلّى. پاسخ نقضى آنان، ناظر به اين است
كه اخباريان در شبهات موضوعى (اعم از تحريمى و وجوبى) و نيز در شبهات حكميه وجوبى،
با وجود اين همه آيات و روايات، قائل به توقّف و احتياط نيستند.[5]
آنان نيز در اين موارد، به ظن عمل مىكنند و چنين استدلال مىكنند:
[1]. الكافى، ج 1، ص 164، ح 3؛ وسائل الشيعة، ج 18، ص 119( صفات القاضى،
باب 12) ح 28.
« إنّالله تبارك و تعالى حدّ حدوداً فلا تعتدوها، وفرض فرائض فلا
تنقصوها، وسكت عن أشياء لم يسكت عنها نسياناً لها، فلا تكلّفوها رحمةً منالله لكم
فاقبلوها
( كتاب من لايحضره الفقيه، ج 4، ص
53، ح 193؛ وسائل الشيعة، ج 18، ص 129، باب 12، از ابواب صفات القاضى، ح 61) و به
همين مضمون، ر. ك: نهجالبلاغة، ص 487، حكمت 105.