فضل اختصاصى اين امت و شمول رحمت خداوندى بر اين امت[1].
حال اگر مقصود، تسهيل بر اين امت است آيا خود اين آقايان قبول مىكنند كسى بگويد- عبد المنعم النمر چنين عقيدهاى دارد- عجم قرآن را با لهجه خود قرائت كند. مثلا «حاء» را بدل به «هاء» كند، عين را به همزه، «ذال، ضاد و ظاء» را به «زاء» تبديل كند و «ثاء» را به «سين» برگرداند[2]؟! يا آن كه حضرات آنقدر كار را آسان مىگيرند كه سخن طحاوى را نصب العين خود قرار دهند و بگويند: «خداوند چنان كار را بر عرب آسان گرفت كه آنها فقط معانى را تلاوت كنند. اگر چه الفاظ تلاوتشده آنها با الفاظ پيامبرشان مخالف باشد ..[3]؟! سادسا: چگونه در زمان پيامبر- ص- قرائت بر يك حرف بر عرب دشوار بود. ولى در مدت كمى پس از پيامبر- در زمان عثمان و يا حتى در زمان ابو بكر- همين افراد مىتوانند. يك قرائت را بپذيرند و لهجههاى مختلف را كنار بگذارند؟ و اگر امكان «كتابت» زمينه را براى لهجه واحد و قرائت يكسان فراهم ساخت- آن طور كه طحاوى، طبرى و ديگران مىگويند و نظرشان را بيان خواهيم كرد- همين امكان در زمان پيامبر اكرم- ص- فراهم بود. و در اين مدت كوتاه، اتفاق مهمى رخ نداده بود. و وضع كتابت و غير آن، چندان تغييرى نكرده بود.
توجيهات بىفايده
عدهاى در صدد توجيه روايت برآمده رقم هفت را بر مبالغه و كثرت حمل كردهاند[4].
كه به نظر ما اين توجيه درست نيست به دلايل زير:
1- روايات ديگرى ارقام مختلفى نقل مىكنند. مانند: سه، چهار و پنج.
2- خود همين روايت «هفت حرف» تصريح مىكند به مراجعه متعدد پيامبر- ص- به جبرئيل. و افزودن حرفى توسط جبرئيل در هر دفعه ... تا آن كه مراجعات به هفت رسيد. و حروف هم به همين مقدار افزايش يافت. ظاهر اين روايت انحصار در عدد هفت است نه مبالغه.