ثالثا: هنگامى كه عثمان، مردم را بر قرائت واحد- آن طور كه گفته مىشود- وادار كرد عملا در مقابل اين قبيل احاديث و دستور پيامبر- ص- به قرائات متعدد هفت، پنج يا غير آن ايستاد. و هيچكس بر اين كار عثمان اعتراضى نكرد. در صورتى كه جاى آن بود كه بزرگان صحابه[1] و در رأس آنها امير المؤمنين دست به اعتراض بزنند. و با اين احاديث- به فرض صحت- با عثمان احتجاج كنند. ليكن نه تنها امير المؤمنين اعتراضى نمىكند و به معارضه با عثمان بر نمىخيزد. بلكه او تنها كسى است كه اين كار عثمان را تأييد مىكند. و در اين كار به عثمان كمك هم مىنمايد. نص اين مطلب را در فصل آينده خواهيم آورد.
رابعا: در اينجا جاى سؤال است كه چرا اين حروف به اين ارقام هفت، ده و پنج محدود شده است؟ چرا بيشتر نباشد؟ يا چرا كمتر نشده است؟! اگر مقصود از اين تعدد لهجهها، آسان كردن كار بر قبايل عرب است- چنان كه ادعا مىشود- تعداد قبايل به مراتب بيش از هفت قبيله است. و همچنين لهجههاى آنان بسيار مختلف است، حتى در تحديد قبايل عرب دچار اختلاف شدهاند[2]. در هر صورت اين توجيه تير در تاريكى انداختن و سر بىصاحب تراشيدن است.
خامسا: اگر مقصود از حروف سبعة تسهيل بر امت باشد- همچنانكه بعضى از روايات نزول قرآن بر هفت حرف به اين مطلب تصريح مىكنند[3]- چرا اين تسهيل مختص عرب باشد. و شامل ديگر پيروان امت محمد (ص) نگردد. مخصوصا آن كه بعضى روايات تصريح مىكنند به اين كه: پيامبر از خداوند خواستار تخفيف بر امت- و در روايت صحيح:
خواستار سبك كردن بر امت[4] خودش گرديد. و به تعبير خودشان منظور از سبك گرفتن بر امت، آسان گيرى و سبكبار ساختن اين امت است بخاطر شرافت دادن به اين امت، و
[1] به جز آن روايتى كه اعتراضى را به ابن مسعود نسبت مىدهد. اين روايت هم شاذ است و قبلا گذشت.