responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 354

محافل و مساجد مخالف بودند. در ميان دوستان و بچه‌هاى هم‌محلى خود احساس حقارت مى‌كردم و به خاطر همين براى ياد گرفتن وظائف شرعى خصوصاً سوره‌هاى حمد و توحيد جرأت نمى‌كردم و پيوسته از اين وضع نابسامان خودم ناراحت و از نظر روانى در رنج و عذاب بودم، تا اين‌كه دو شب پيش خواب ديدم، خواب معنوى و تاريخى، در خواب ديدم:

من و پدر و مادرم و ساير بچه‌ها، همه در خانه هستيم، ناگهان در خانه كوبيده شد. من كه در حياط بودم رفتم در را باز كردم، آنگاه چشمم به جمال شما افتاد با تبسم و گشاده‌رويى به من گفتيد: اجازه هست بيايم؟ مهمان مى‌پذيريد؟

من خيلى خوشحال شدم بلادرنگ دويدم به طرف داخل خانه با صداى بلند گفتم: بابا در اتاق را باز كنيد، آقاى اجاق‌نژاد آمده، امام جمعه آمده است (در اينجا صداى ايشان مى‌لرزيد و گريه مى‌كرد، ما هم درعين اين كه به سخنان ايشان گوش مى‌داديم تحت تأثير قرار گرفته بوديم). على‌رغم اين كه پدرم با انقلاب مخالف بود و با روحانيون ميانه خوبى نداشت بلافاصله از جاى خود برخاست و در اتاق پذيرايى را باز كرد و از شما استقبال گرمى كرد و شما را به داخل اتاق برد.

همه ما دور شما را گرفته بوديم، حتى مادرم با رعايت شئون مجلس روحانى در ميان ما حضور داشت. شما مانند عضو محترمى از اعضاى خانواده، ما را مورد لطف و تفقد قرار داده و حال يكايك ما را پرسيديد. پس از اظهار محبت به طرف من نگاه كرديد و گفتيد: نماز مى‌خوانى؟

گفتم: خيلى دلم مى‌خواهد بخوانم.

گفتيد: قرائت سوره حمد و توحيد را بلدى؟

سرم را پايين انداختم و با خجالت گفتم: نه.

گفتيد: پاشو بيا دستت را بده به دست من.

بلافاصله من دستم را دادم به دست شما، آنگاه شما گفتيد: هر چه من مى‌گويم شما هم بگوييد.

اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 354
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست