جامعه فيليپين اقدام كنم. نكته بسيار جالب در اين دوره اين بود كه در مدت دو سالى كه در زامبوانگا بودم بيشترين تأمل و توجه من بر اين مهم متمركز شده بود كه چرا در اين مدت حتى يك نفر مسلمان، مسيحى نشده است. بعد به خود پاسخ مى‌دادم: ممكن است تعليمات ما فاقد نكته و مطلبى باشد كه مسلمانان براى گرويدن به مسيحيت به آن‌ها تمايل دارند و براى همين اين تبليغات اثر نمى‌كند و در نهايت مسيحى نمى‌شوند.

براى رفع اين مشكل به دنبال اين بودم كه نوع نگاه و تفكر مسلمانان را بشناسم تا نقطه قوتى براى تبليغ بهتر دين مسيحيت بيابم. براى اين منظور بايد پايه‌هاى ذهنى، فكرى و تحليلى آن‌ها را مى‌يافتم تا برداشت‌ها و نقطه نظرات آن‌ها را بهتر تحليل مى‌كردم و به امورى كه ممكن است در فكر يا ذهن چنين افرادى باشد آشنا مى‌شدم. در مجموع بايد مى‌فهميدم كه اسلام چيست تا بتوانم راهى براى دعوت مسلمانان به مسيحيت بيابم. به همين منظور به مطالعه متون اسلامى گرايش پيدا كردم.

از جزوات و كتب مختلف آغاز كردم تا به قرآن كريم رسيدم. پس از مطالعه قرآن زندگى من دگرگون شد؛ زيرا آنچه در قرآن يافتم كاملًا با آنچه از كتاب مقدس آيين مسيحيت و آموزه‌هاى آن مى‌دانستم متفاوت و بسيار شگفت‌انگيز بود.

با توجه به اين توضيحات مى‌توان چارچوب كلّى دليل تشرّف شما به اسلام را فهميد، اما به طور دقيق‌تر در اين زمينه توضيح بدهيد.

در درجه اوّل من در مسيحيت سر در گم بودم؛ زيرا در اين آيين، شعبات و زيرمجموعه‌هاى متعددى وجود دارد. تعداد ديدگاه‌ها و شعبات مختلف آن‌ها در فيليپين، چه در ميان كليساى كاتوليك و چه در پروتستان، نزديك ششصد نوع است، هر چند كه به چهار گروه عمده (يعنى كليساى مستقل فيليپين، مسيحيان مارانوييد، كاتوليك كوپتيك و مسيحيت اورتدكس كه به تازگى به آن‌ها پيوسته است) تقسيم مى‌شوند و خود را متعلّق به مسيحيّت كاتوليك جهانى محسوب مى‌كنند.