responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 233

بسيار خوش‌چهره است و فردى هم همراه اوست. كمى دقيق‌تر كه شدم نود درصد احتمال دادم يكى از آنان همان حاجى گمشده ساوه‌اى است! به سرعت به طرف آن‌ها رفتم و ديدم حدسم درست است.

خواستم با پرخاش با او سخن بگويم كه ديدم آن آقا به من اشاره كرد كه آرام باشم؛ يعنى هشدار داد كه تو در حال احرامى پس مراقب باش. آنگاه از من پرسيد: اين حاجى شماست؟

گفتم: آرى.

سپس از حاجى ساوه‌اى پرسيدم: پس شما كجا رفتيد؟

گفت: كفش‌هايم را گم كردم، مقدارى دنبال آن‌ها گشتم آخر هم پيدا نكردم و هم‌اكنون با پاى بى‌كفش آمده‌ام.

از اين‌كه اين مشكل به راحتى حل شد خدا را سپاس گفتم، ولى مشكل دوم آن بود كه كاروان حركت كرده و من بايد همراه اين زائر به عرفات بروم، آن هم با كمبود وسيله نقليه و شلوغى راه و ندانستن محل خيمه‌ها. به هرحال از خدا استمداد جستيم و سرانجام وسيله‌اى پيدا شد و هر دو نفر سوار شديم.

مسافران معمولًا محل سكونت و خيام خود را در عرفات مى‌دانستند و به موقع پياده مى‌شدند، اما من نمى‌دانستم، راننده هم نمى‌دانست. يكى دو مرتبه از راننده خواستم تا قدرى جلوتر برود، او هم مقدارى جلو رفت ولى به محلى رسيد كه گفت ديگر از اينجا جلوتر نمى‌روم و ما به ناچار پياده شديم.

در اين حال ناگهان به ذهنم خطور كرد كه مطوّف ايرانيان محمد على غَنّام است، خوب است سراغ او را بگيرم و از اين طريق خيمه‌ها را پيدا كنم. مشغول نگاه كردن به تابلو راهنما بودم كه ديدم آقاى عسكرى، يكى از مديران سابقه‌دار با حالتى مضطرب و خسته دنبال خيمه‌هاى خود مى‌گردد، به ما كه رسيد، پرسيد: خيمه‌هاى ما كجاست؟

اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 233
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست