اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ریشهری، محمد الجزء : 1 صفحة : 234
ديدم او كه مدير است خيمه خود را گم كرده، چه رسد به من! ليكن نقطه اميد آن بود كه فهميدم خيمههاى ايرانىها در همين حدود است. مقدارى كه جلوتر آمديم و به خيمههاى ايرانىها رسيديم متوجّه شديم كه خيمه سوم خيمه كاروان ماست. وقتى من و حاجى ساوهاى وارد خيمه شديم، ديديم كه كاروان ما هم تازه از راه رسيدهاند، و هنوز كامل مستقر نشدهاند! شادى و شعف، وجودم را فرا گرفت و با تمام وجود از عنايتى كه آقا امام زمانعجل الله تعالى فرجه كردند، خوشحال و سپاسگزار شدم.
اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ریشهری، محمد الجزء : 1 صفحة : 234