responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 146

مى‌رساندم و مشغول سخنرانى بودم، ديدم سه چهار نفر به سوى آمبولانس روانند. به يقين مى‌دانستم اگر جنازه را ببينند با ناله و شيون خود نظم و آرامش جمع را به هم خواهند زد و جوّ آرامى كه بر حاضرين حاكم است آشفته خواهد شد. به اشاره از آقاى خندانى خواستم به طرف آنان برود و تا پايان سخنرانى مانع زيارت آن‌ها بشود.

نامبرده پس از مذاكره با آن جمع و در فاصله تكبيرهاى مردم به من اطلاع داد كه يكى از خانم‌ها مادر شهيد است و مى‌گويد: آمده‌ام فرزندم را زيارت كنم، مانع من نشويد، چرا كه فرصتى اندك دارم، سه روز پيش عزرائيل عليه السلام به سراغ من آمده بود تا مرا ببرد از او مهلت خواستم پس از زيارت فرزندم بميرم!

موضوع را جدى نگرفته، گمان كردم پيرزن ساده‌اى است كه عطوفت مادرى او را در مصيبت فرزندش وادار به بيان چنين سخنى كرده است، لذا گفتم: در چنين شرايط روحى نمى‌توان او را متوجه كرد كه براى حفظ آرامش اجتماع دقايقى صبر كند. اجازه دهيد داخل آمبولانس بشود و در را ببنديد تا صداى ناله‌هايش نظم را آشفته نكند.

دقايقى بعد آقاى خندانى بازگشت و اطلاع داد كه مادر شهيد پس از ورود به داخل آمبولانس، خود را روى جنازه فرزند شهيدش انداخت و در همان حال دعوت حق را لبيك گفت!

در عين تحير و ناباورى موضوع را با مقدمه‌اى كوتاه به مردم رساندم، شور و غوغاى بى‌نظيرى برخاست و ناله و شيونى كه هرگز نظير آن را نديده بودم و تصور مى‌كنم هرگز نتوانم ببينم.

توصيه كردم هر دو جنازه را به امامزاده آستارا منتقل كنند و پس از غسل مادر داغديده (كوچك خانم گنبدى مقدم)، هر دو را در كنار هم و در صحن امامزاده به خاك بسپارند كه‌ (مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ)[1]، «والسلام عليهما يوم يبعثان حياً».


[1]. طه: آيه 55.

اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 146
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست