اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ریشهری، محمد الجزء : 1 صفحة : 145
با آگاهى از وضعيت خانوادگى او با خود انديشيدم كه اى كاش اين مرد با اين وضعيت سنگين از رفتن به جبهه صرف نظر مىكرد، ليكن مسئوليت امامت جمعه ايجاب مىكرد برخلاف باورم با او سخن بگويم، چرا كه بيم آن مىرفت برداشتهاى سوء از سوى مغرضان و كوتهنظران مشكلاتى ايجاد كند. بر اين اساس تنها به دعا اكتفا و نامبرده را به سوى جبهههاى حق عليه باطل بدرقه كرديم.
دو ماه بعد خبر شهادت او و يكى از همرزمانش (شهيد نقيبزاده) در آستارا واصل شد. عصر چهارشنبهاى جنازه مطهّر دو شهيد وارد آستارا شد. مطابق معمول يكى از افراد مطلع دفتر را فرستادم تا وضعيت شهدا را بررسى كند، تا اگر در معركه نبرد به شهادت رسيدهاند به استناد موازين شرعى با لباس جنگ دفن شوند و الّا مقدمات غسل و كفن فراهم آيد. آقاى حاج آصف خندانى، مسئول دفتر كه براى بررسى وضعيت شهدا رفته بود، اطلاع داد كه شهيد در كردستان به دست عوامل ضد انقلاب به شهادت رسيده است. آنها با قساوت هر چه تمامتر پوست بدن شهيد برنجى را كنده بودند!
گرچه شهدا آماده تشييع بودند، تصميم گرفتم مراسم با يك روز تأخير انجام گيرد، چرا كه مىخواستم براى اين شهيد مظلوم مراسم تشييع باشكوهى در آستارا برگزار شود. از سوى ديگر چون او نخستين شهيد روستاى لوندويل بود مراسم تشييع درخورى نيز در زادگاهش انجام گيرد.
صبح روز جمعه پيكرهاى پاك دو شهيد در ميان اندوه انبوه مردم تشييع و به مصلاى محل برگزارى نماز جمعه منتقل شدند، تا پس از اقامه نماز جمعه و نماز ميّت براى اين دو شهيد، شهيد نقيبزاده در مزار شهداى آستارا دفن شود و شهيد برنجى به زادگاه خود حمل و پس از تشييع مردم لوندويل به خاك سپرده شود.
پس از انتقال شهيد برنجى به زادگاهش، انبوه مردم در مقابل مسجد فاطمة الزهراى لوندويل اجتماع كرده بودند و پيكرِ پاك شهيد در داخل آمبولانس و در ميان انبوه تشييع كنندگان قرار داشت. من در حالىكه پيام شهيد را به هموطنان او
اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ریشهری، محمد الجزء : 1 صفحة : 145