responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 138

گفتم: كدام آقا؟

گفت: همان آقايى كه با من بود.

گفتم: كى بود؟

گفت: مگر نشناختى؟

گفتم: نه.

گفت: او امام حسين عليه السلام بود! من درسم تمام نشده، دارم پيش او درس مى‌خوانم. آن ساختمان امام حسين عليه السلام است و اين هم ساختمان من است. با همديگر همسايه هستيم، بيا برويم.

دست انداخت گردن من، در حالى كه مى‌رفتيم دستش را دراز كرد و يكى از آن ميوه‌ها را چيد و داد به من، گفت: آقا بخور، ببين چقدر خوشمزه است؟!

من خم شدم كه با آب كنار خيابان بشويمش، من را بلند كرد و گفت: اين‌ها شستنى نيست، بخور، تميز است.

من آن را خوردم، ديدم دو تا كليد زرد رنگ كوچك از جيبش درآورد و به من نشان داد، گفت: يكى‌اش براى توست، يكى‌اش براى مامان.

گفتم: بده به من، من كليد مامانت را مى‌دهم.

گفت: حالا نمى‌دهم، به موقع‌اش مى‌دهم، حالا موقع‌اش نيست، آن‌ها را گذاشت جيبش و راه افتاديم. من ايستادم، ببينم اين قنارى‌ها كجا هستند كه اين‌طور قشنگ مى‌خوانند.

گفت: آقا! به چى نگاه مى‌كنى؟

گفتم: مى‌خواهم ببينم كه اين قنارى‌ها كجا هستند؟

گفت: اين‌ها قنارى نيستند، اين برگ درختان هستند كه مى‌خوانند، برويم.

ما هم رفتيم. رسيديم به يك ساختمانى كه شش هفت پله مى‌خورد، رو به بالكن، بعد مى‌رفت داخل ساختمان، همين‌طور كه داشتيم مى‌رفتيم بالا، اصلًا بالاى ساختمان و اين طرف و آن طرفش معلوم نبود.

اسم الکتاب : خاطره هاى آموزنده المؤلف : محمدی ری‌شهری، محمد    الجزء : 1  صفحة : 138
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست