پاسخ آن نیز روشن است، زیرا اگر پیامبر در نوشتن نامه اصرار میورزید، آنان نیز در اسائه ادب به پیامبر که میگفتند بیماری بر او غلبه نموده است: بیشتر اصرار میورزیدند و هواداران آنها نیز آن را اشاعه داده، برای اثبات مدعای خود میکوشیدند در این صورت علاوه بر اینکه، اسائه ادب به ساحت پیامبر گسترش و ادامه مییافت، نامه نیز اثر خود را از دست میداد. از این رو، هنگامی که برخی به عنوان جبران بدرفتاری، به پیامبر عرض کردند آیا میخواهید که قلم و کاغذ بیاوریم، چهره او برافروخت و سخت برآشفت و فرمود: پس از آن همه گفتوگوها میخواهید قلم و کاغذ بیاورید؟ همین اندازه توصیه میکنم که با عترت من به نیکی رفتار کنید. این را گفت سپس چهره از حضار برتافت و آنان نیز جز علی و عباس و فضل، همگی برخاستند و متفرق شدند. [1] جبران موضوع
مخالفت علنی برخی از صحابه، اگر چه پیامبر را از نوشتن نامه منصرف ساخت، ولی مقصود خود را از طریق دیگر ابلاغ کرد و به گواهی تاریخ در حالی که رنج و درد بیماری سخت او را میفشرد، یک دست بر شانه علی و دست دیگر بر شانه «میمونه» گذاشته آهنگ مسجد نمود و با تحمل رنج و درد توان فرسا خود را پای منبر رسانید و بر روی آن قرار گرفت. اشک در دیدگان مردم حلقه زده و سکوت مطلق بر اهل مسجد حکم فرما بود. مردم انتظار داشتند که آخرین سخنان و وصایای پیامبر را بشنوند. پیامبر سکوت مجلس را شکست و فرمود: من میان شما دو چیز گرانبها میگذارم؛ در این لحظه مردی برخاست و پرسید مقصود از دو چیز گرانبها چیست؟ چهره پیامبر برافروخت و گفت من خودم شرح میدهم جای پرسش نیست. سپس افزود: یکی قرآن و دیگری همان عترت من است. [2]
[1]. بحار الانوار، ج 22، ص 469، نقل از: مفید، الارشاد و طبرسی، اعلام الوری. [2]. بحار الانوار، ج 22، ص 476.