درباره نامهای که میخواست بنویسد، چنین فرمود: این نامه را برای آن مینویسم که پس از من گمراه نشوید و در حدیث «ثقلین» عین همین جمله را آورده و علت پیروی از کتاب و اهل بیت خود را این دانسته که پیروی از این دو «ثقل» سبب میشود که هیچگاه گمراه نشوید. إنّی تارک فیکم الثقلین ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا: کتاب اللّه و عترتی اهل بیتی؛ من در میان شما، دو چیز گرانبها میگذارم، تا از آن دو پیروی میکنید هرگز گمراه نمیشوید. این دو چیز گرانبها عبارتند از: کتاب خدا (قرآن) و عترت و اهل بیت من. آیا با ملاحظه الفاظ این دو حدیث و تشابهی که میان آنها حکمفرماست، نمیتوان حدس قطعی زد که هدف پیامبر از خواستن قلم و کاغذ، نوشتن مضمون حدیث ثقلین و یا قدری هم بالاتر از آنچه حدیث ثقلین آن را میرساند؛ بوده است و آن همان، تحکیم ولایت و وصایت وصی بلافصل خود بوده که در هیجدهم ذی الحجّه، در نقطه افتراق حجاج عراقی و مصری و حجازی «غدیر خم» به طور شفاهی اعلام گردید؟. گذشته از این، مخالفت سرسختانه کسی که بلافاصله پس از درگذشت پیامبر، در سقیفه بنی ساعده شورای خلافت تشکیل داد و رفیق دیرینه خود را با وضع خاصی برای خلافت کاندیدا کرد و او نیز پاداش خدمت او را هنگام مرگ به طور نقد پرداخت کرد و او را بر خلاف تمام اصول، برای خلافت تعیین کرد، گواه بر این است که قراینی در مجلس و گفتار پیامبر وجود داشت که حاکی از این بود که پیامبر میخواهد مطلبی درباره خلافت و زمامداری مسلمانان املا کند. از این رو، سرسختانه با آوردن قلم و کاغذ، مخالفت ورزید وگرنه جهت نداشت تا این حد پافشاری کند.
چرا در نوشتن نامه پافشاری نفرمود؟!
پیامبر که میتوانست علی رغم مخالفت آنها، دبیر خود را احضار کند و نامه مورد نظر خود را بنویسد، پس چرا از اعمال، قدرت، خودداری فرمود؟