پیامبر، در این مسافرت پرمشقّت با دشمن رو به رو نشد و نبردی نکرد، ولی یک سلسله بهرههای معنوی و روانی عاید وی گردید که عبارتند از: 1. حیثیت و اعتبار ارتش اسلام را بالا برد و عظمت و قدرت خود را در قلبهای ساکنان حجاز و مرزبانان شام مستحکم کرد و دوست و دشمن فهمیدند که قدرت نظامی اسلام به جایی رسیده است که میتواند با بزرگترین قدرتهای جهان مقابله و به اصطلاح دست و پنجه نرم کند و رعب و هراسی در دل آنان بیفکند. انتشار این مطلب در میان قبایل عرب که روح عصیانگری و طغیان جزء خمیره آنها بود، موجب شد که فکر طغیان و مخالفت را برای مدتی از مغز خود بیرون کرده و گرد این افکار نگردند. از این رو، پس از بازگشت پیامبر به مدینه نمایندگان قبایلی که تا آن روز سر تسلیم فرود نیاورده بودند، وارد مدینه شده و اسلام و اطاعت خود را ابراز داشتند، تا آنجا که سال نهم را «عام الوفود» نامیدند. 2. مسلمانان با بستن پیمانهای گوناگونی با مرزبانان حجاز و سوریه، ایمنی این منطقه را تأمین کرده، مطمئن شدند که سران آنها با سپاه روم همکاری نخواهند کرد. 3. حضرت با این سفر پررنج راه را برای فتح شام هموار ساخت و سران سپاه را به راه و چاه و مشکلات این منطقه آشنا نمود و طرز لشکرکشی در برابر قدرتهای بزرگ آن روز را به آنان آموخت. بدینسان، نخستین نقطهای که مسلمانان پس از درگذشت پیامبر گشودند، سرزمین شام و سوریه بود. 4. در این بسیج عمومی، مؤمن و منافق از یک دیگر شناخته شد و تصفیه عمیقی در جمعیت مسلمانان به عمل آمد.