دژ کمین کردند. در آن شب مهتابی، «اکیدر» با برادر خود «حسان» برای شکار، از دژ بیرون آمد. هنوز از قلعه دور نشده بودند که با همراهانشان با سپاه خالد رو به رو شدند. زد و خورد کوتاهی که در میان آنان و سربازان اسلام رخ داد، منجر به قتل برادر «اکیدر» شد. همراهان وی، به داخل دژ پناهنده شده در را بستند، ولی خود «اکیدر» دستگیر گردید. «خالد» با او پیمان بست که اگر ساکنان دژ به دستور وی درب را به روی ارتش اسلام باز کنند و اسلحه خود را تحویل دهند، او از سر تقصیر وی درگذشته و او را به حضور رسول خدا خواهد برد. اکیدر، از راستگویی و پایبند بودن مسلمانان به قول و پیمانشان آگاه بود، لذا دستور داد که دربهای دژ را باز کنند و اسلحهها را تحویل دهند. اسلحه موجود در دژ عبارت بود از: چهارصد زره، پانصد شمشیر و چهارصد نیزه. «خالد» با این غنایم در حالی که اکیدر نیز با آنان همراه بود، رهسپار مدینه گردید. «خالد» پیش از ورود خود به مدینه، شنل زربفت اکیدر را- که او مانند سلطانها بر شانه خود میانداخت و در اختیار خالد گذاشته بود- برای پیامبر فرستاد. دیدگان گروهی از دنیا طلبان، از نگاه به این دیبای زربفت خیره گردید. در حالی که پیامبر، کمال بیاعتنایی به آن نشان میداد، گفت: لباسهای بهشتیان از این شگفتانگیزتر است. «اکیدر» حضور پیامبر رسید و از قبول اسلام امتناع ورزید، ولی حاضر شد که باجگزار مسلمانان باشد و نامهای نیز میان وی و پیامبر نوشته شد. سپس پیامبر هدیه گرانبهایی را به او داد و «عباد بن بشر» را مأمور کرد که او را به سلامت به «دومة الجندل» برساند. [1] [1]. الطبقات الکبری، ج 2، ص 164 و بحار الانوار، ج 2، ص 264.