پیامبر نزدیک ده روز [1] در تبوک اقامت کرد و پس از اعزام خالد به «دومه» راه مدینه را در پیش گرفت. دوازده نفر از منافقان- که هشت نفر آنها از قریش و باقی از اهل مدینه بودند- تصمیم گرفتند که شتر پیامبر را از فراز گردنهای که در میان راه مدینه و شام قرار داشت، رم داده و حضرت را در دل درّه بیفکنند. وقتی سپاه اسلام به نخستین نقطه گردنه رسید، پیامبر فرمود: هر کس مایل است، مسیر خود را از وسط بیابان قرار دهد، زیرا بیابان وسیع است. ولی خود پیامبر، در حالی که «حذیفه» شتر او را میراند و «عمار» مهار آن را میکشید، از گردنه بالا رفت. هنوز پیامبر مقدار زیادی از گردنه بالا نرفته بود که به پشت سر خود نگاه کرد. در نیمه شب مهتابی، سوارانی را دید که از پشت سر او را تعقیب میکردند و برای اینکه شناخته نشوند، صورت خود را پوشانیده و آهسته آهسته مشغول سخن گفتن بودند. پیامبر عصبانی شد، نهیبی بر آنها زد و به «حذیفه» دستور داد با عصای خود شتران آنان را برگرداند. نهیب رسول خدا رعب شدیدی در دلشان افکند و فهمیدند که پیامبر از نقشه آنان آگاه شده، فورا از راهی که آمده بودند، بازگشتند و به سپاهیان پیوستند. حذیفه میگوید: من آنها را از نشانههای شترانشان شناخته و به پیامبر گفتم: من آنها را به شما معرفی میکنم، تا آنان را به سزای خویش برسانی. پیامبر با لحن عطوفتآمیزی به من دستور داد که از افشای راز آنان خودداری کنم. شاید آنها راه توبه را در پیش گیرند و نیز فرمود که اگر من آنها را مجازات نمایم، بیگانگان میگویند محمد پس از آنکه به اوج قدرت رسید، شمشیر بر گردن یارانش نهاد. [2]
[1]. سیره ابن هشام، ج 3، ص 527 و ابن سعد، در الطبقات الکبری، ج 2، ص 168 مدت اقامت پیامبر را در تبوک بیست روز میداند. [2]. واقدی، المغازی، ج 3، ص 1042- 1043؛ بحار الانوار، ج 21، ص 247 و سیره حلبی، ج 3، ص 162.