اسب وی استفاده نکند و نیز به دشمن بفهماند که آخرین پیوند خود را با جهان مادی قطع نموده است، از اسب فرود آمد و ضربتی بر وی وارد ساخت و او را از حرکت بازداشت و به دفاع و حمله خود ادامه داد. در این میان دست راست او قطع گردید وی برای اینکه پرچم پیامبر به زمین نیفتد، پرچم را به دست چپ گرفت. وقتی دست چپ او را نیز قطع کردند، با بازوان خود پرچم را نگاه داشت و سرانجام با بیش از هشتاد زخم روی خاکها افتاد و جان سپرد. آنگاه نوبت معاون اول، «زید بن حارثه» فرا رسید. او پرچم را به دوش گرفت و با شهامت کمنظیری انجام وظیفه کرد و بر اثر ضربات نیزهها جان سپرد. معاون دوم «عبد اللّه بن رواحه» پرچم را به دست گرفت و بر اسب خود سوار شد و اشعار حماسی خود را سرود. در جریان نبرد، گرسنگی سخت بر او فشار آورده بود. لقمه غذایی به دست او دادند که گرسنگی را برطرف کند. هنوز چیزی از آن نخورده بود که صدای هجوم سیلآسای دشمن به گوش وی رسید. لقمه را انداخت و خود را به دشمن نزدیک ساخت و جنگ کرد تا کشته شد.
سرگردانی سپاه اسلام
در آن لحظه سرگردانی سپاه اسلام آغاز شد فرمانده کل قوا و دو معاون وی به ترتیب کشته شدند، امّا پیامبر این وضع را پیشبینی کرده و ترتیب اختیار فرمانده را بر عهده خود سربازان قرار داده بود. در این لحظه، «ثابت بن اقرم» پرچم را برداشت رو به سربازان اسلام کرد و گفت: برای خود فرماندهی انتخاب کنید همگی گفتند: تو فرمانده ما باش وی گفت: من هرگز این کار را نمیپذیرم، دیگری را انتخاب کنید. سپس خود «ثابت» و مسلمانان، «خالد بن ولید» را که تازه اسلام آورده و در میان سپاه اسلام بود به فرماندهی انتخاب کردند. لحظهای که او به مقام فرماندهی برگزیده شد، لحظه بسیار حساسی بود و رعب و وحشت بر مسلمانان چیره گشته بود. فرمانده لشکر، دست به یک تاکتیک نظامی زد فروغ ابدیت، جعفر سبحانی 776 سرگردانی سپاه اسلام ..... ص : 775