عرب، با قبول اسلام از حکومت قبیلهای به حکومت جهانی قدم گذاشت. پیامبر اسلام توانست از قبایل پراکنده عرب امّتی تشکیل بدهد. شکی نیست که تألیف امّتی واحد، از قبایلی که در طول تاریخ به نزاع و تخاصم و حمله و هجوم بر یک دیگر عادت کرده بودند و خون همدیگر را میریختند، در مدّتی اندک کاری بس بزرگ و معجزه اجتماعی بینظیری است، زیرا چنین تحوّل عظیم، اگر نتیجه سلسله تحولات و تطورات عادی بود، نیاز به تربیت طولانی و وسایلی بیشمار داشت. «توماس کارلایل» میگوید: خداوند، عرب را با اسلام، از تاریکیها به جانب روشنائیها هدایت فرمود. از ملّت خموش و راکدی که نه صدایی از آن درمیآمد و نه حرکتی از آن محسوس بود، ملتی پدید آورد که از گمنامی به طرف شهرت، از سستی به بیداری، از پستی به فراز، از عجز و ناتوانی به نیرومندی سوق داده شد. نورشان از چهار طرف جهان میتابید، از اعلان اسلام یک قرن نگذشته بود که مسلمانان یک پای در هند و پای دیگر در اندلس نهادند. [1] از مورّخان نامی غرب «مسیو رنان» در تاریخ خود مینویسد: تا زمان این حادثه حیرتانگیز (اسلام) که ناگهان نژاد عرب را به لباس جهانگیری و خلّاق معانی به ما نشان داد، هیچیک از قسمتهای عربستان نه جزء تاریخ تمدنی دنیا شمرده میشد و نه از حیث علم یا مذهب نشانی از آن بود. [2] آری تربیتشدگان عصر جاهلیت، یعنی قبایل مختلف عرب، نه تمدنی به خود دیده بودند و نه تعلیمات و قوانین و آدابی داشتند. آنان از همه مزایای اجتماعی که موجب ترقی و تمدن است، محروم بودند. بنابراین، هیچگاه انتظار نمیرفت که چنین مردمی با آن سرعت، به اوج مجد و عظمت نایل گردند و از زندگی کوچک قبیلهای، به جانب جهان وسیع انسانیّت رهبری شوند. ملّتهای جهان، هر کدام مانند ساختمانی هستند. همانطور که ساختمان اساسی، [1]. نقشههای استعمار در راه مبارزه با اسلام، ص 38. [2]. تمدن اسلام و عرب، ص 87.