بود. اگر در بیابانی گم میشدند، پیراهن خود را پشترو میکردند و میپوشیدند. موقع مسافرت که از خیانت زنان خود میترسیدند، برای کسب اطمینان نخی را بر ساقه و یا شاخه درختی میبستند، موقع بازگشت اگر نخ به حال خود باقی بود، مطمئن میشدند که زن آنها خیانت نکرده است و اگر باز، یا مفقود میشد زن را به خیانت متهم میساختند. اگر دندان فرزند آنان میافتاد، آن را با دو انگشت به طرف آفتاب پرتاب کرده و میگفتند: آفتاب! دندانی بهتر از این بده. زنی که بچهاش نمیماند، اگر هفت بار بر کشته مرد بزرگی قدم میگذاشت، معتقد بودند که بچهاش باقی میماند و ... این مختصری از انبوه خرافاتی بود که محیط زندگی اعراب دوران جاهلیت را تاریک کرده و فکر آنها را از پرواز به اوج تعالی بازداشته بود.
اوضاع اجتماعی عربستان در آستانه ظهور اسلام
نخستین گامی که بشر برای زندگی جمعی برداشت، زندگی قبیلهای بود. قبیله، مجموع چند خانواده و قوم و خویشاوند است که تحت ریاست شیخ قبیله به سر میبرند و ابتداییترین صورت اجتماعی را به وجود میآورند. زندگی آن روز عرب، به همین منوال بود. هر قبیله، گردهم جمع میشدند و اجتماع کوچکی را تشکیل داده بودند. همه از رئیس قبیله فرمان میبردند، چیزی که آنها را به هم مرتبط ساخته بود، همان رابطه قومیّت و پیوند قبایلی بود. این قبایل، از هر لحاظ از هم جدا بودند، آداب و رسومشان با هم تفاوت داشت، چون تمام اقوام و قبایل دیگر اصولا بیگانه به شمار میرفتند. هیچگونه حقوق و احترامی، به قبایل دیگر قایل نبودند. غارت اموال و کشتن افراد و دزدیدن و ربودن زنان قبایل دیگر را، جزء حقوق قانونی خود میدانستند؛ مگر اینکه با قبیله پیمانی داشته باشند. از طرفی، به هر قبیلهای تجاوز میشد، آنان به خود حق میدادند، حتّی تمام افراد متجاوز را از دم شمشیر بگذرانند، زیرا معتقد بودند که خون را جز خون نمیشوید.