مردانه در راه دفاع از اسلام و تبلیغ آیین حق جان سپردند، ولی سه نفر به نامهای «زید بن دثنه»، «خبیب عدیّ» و «عبد اللّه» شمشیرها را غلاف کردند و تسلیم شدند. در نیمه راه «عبد اللّه» از تسلیم شدن خود پشیمان شد، بدینسان دست از بند رها ساخت و شمشیر به دست گرفت و به دشمن حمله برد، دشمنان عقب نشستند و با پرتاب سنگ او را به زانو درآوردند. آن قدر به او سنگ زدند که به روی زمین افتاد و جان سپرد و در همان جا به خاک سپرده شد. ولی دو اسیر دیگر به کفار مکه تحویل داده شد و در برابر آن، دو اسیری که از قبیله اسیر کنندگان بودند، آزاد شدند. «صفوان بن امیه» که پدرش در جنگ «بدر» کشته شده بود، «زید» را خرید، تا با کشتن یک مبلّغ اسلامی انتقام پدر را بگیرد. قرار شد در یک اجتماع با عظمت «زید» به دار آویخته شود. چوبه دار در «تنعیم» [1] نصب شد. قریش و یاران آنها در آن نقطه، در روز مخصوصی گرد آمدند. محکوم در کنار چوبه دار ایستاده، در حالی که چند دقیقه بیش، از عمر او باقی نمانده بود. «ابو سفیان» که فرعون مکه بود و در تمام حوادث دست او در بیرون و یا پشت پرده کار میکرد، رو به «زید» کرد و گفت: تو را به خدایی که به او ایمان داری سوگند میدهم؛ آیا میخواهی که «محمد» به جای تو کشته شود و تو آزاد شوی و به خانه خود برگردی؟ زید با کمال شجاعت گفت: «من هرگز راضی نمیشوم که خاری در پای پیامبر فرو رود، اگر چه به قیمت آزادی من تمام شود. پاسخ زید، حال ابو سفیان را دگرگون ساخت و از کثرت علاقه یاران محمد به آن حضرت فوق العاده تعجب کرد و گفت: «در طول عمر خود، یاران هیچ کس را مثل اصحاب محمد نیافتم که تا این حد فداکار و علاقهمند باشند». [1]. تنعیم: نقطهای است که آغاز «حرم» و پایان «حل» شمرده میشود، و برای عمره مفرده از آنجا احرام میبندند.