گروهی از نمایندگان قبایل «عضل» و «قاره» از در حیله وارد شده، به حضور پیامبر شرفیاب شدند و چنین گفتند: ای پیامبر خدا! قلبهایمان متوجه اسلام شده و محیط ما نیز برای پذیرش اسلام آماده است. لازم است گروهی از یاران خود را همراه ما اعزام فرمایید که در میان قبیله ما تبلیغ کنند و قرآن را به ما بیاموزند و از حلال و حرام خدا آگاه سازند. [1] پیامبر وظیفه داشت که به ندای این گروه که نمایندگان قبیلههای بزرگی بودند پاسخ مثبت بدهد و وظیفه مسلمانان است که به هر قیمتی باشد، از این فرصت استفاده کنند. از اینرو، پیامبر دستهای را به فرماندهی «مرثد» همراه نمایندگان قبایل، به آن نقاط فرستاد. این دسته، همراه نمایندگان قبیله از مدینه خارج و از قلمرو قدرت مسلمانان دور شدند و به آبگاهی به نام «رجیع» رسیدند. در آنجا نمایندگان قبایل، نیتهای پلید خود را ابراز کردند و از قبیله «هذیل» کمک گرفتند و مصمم شدند که افراد اعزامی را دستگیر و نابود کنند. مسلمانان در آن نقطه- در حالی که دستههای مسلح، آنها را احاطه کرده بودند- پناهگاهی جز قبضههای شمشیر خود نداشتند. از این جهت، دست به قبضههای شمشیر برده و برای دفاع از خود، آماده شدند. دشمنان آنان، سوگند یاد کردند که ما منظوری جز دستگیری شما نداریم و مقصد ما این است که شما را به مقامات قریش زنده تحویل دهیم و در برابر آن مبلغی پول از آنها بگیریم. مسلمانان به یکدیگر نگریستند و بیشتر آنها تصمیم گرفتند که نبرد کنند و به آنان گفتند: ما از مشرک و بتپرست پیمان نمیپذیریم، سپس دست به شمشیر بردند و
[1]. نمایندگان به پیامبر چنین گفتند: إنّ فینا إسلاما فاشیا فابعث معنا نفرا من أصحابک یقرءوننا القرآن و یفقّهوننا فی الإسلام «واقدی، همان، ج 1، ص 354».